دواءلغتنامه دهخدادواء. [ دَ ] (ع اِ) دارو. (منتهی الارب ). ج ، ادویه .(مهذب الاسماء). دوا. (یادداشت مؤلف ). آنچه بدان معالجه کنند. (از اقرب الموارد). دارو و چیزی که به آن درمان کرده شود. (آنندراج ). در لغت به معنی درمان است و در عرف پزشکان چیزی را گویند که به سبب کیفیتش در بدن اثر کند، و آن
سرعت دورشَوی دوپلریDoppler recessional velocity, Dovapواژههای مصوب فرهنگستانسرعت دور شدن چشمة موج از ناظر یا گیرندة موج که به کاهش بسامد موج دریافتی نسبت به موج گسیلی منجر میشود
اختلافزمان رسیدtime difference of arrival, TDOAواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش موقعیتیابی بر مبنای موقعیتیابی هذلولوی با مشاهدۀ اختلافزمان نشانکهای دریافتی از دو ایستگاه مبنا
میانگین وزنی ـ زمانی آستانۀ تأثیرthreshold limit value-time weighted average, TLV-TWAواژههای مصوب فرهنگستانحدی از آلاینده که اگر کارکنان در یک دورۀ کاری، یعنی 8 ساعت در روز یا 40 ساعت در هفته بهصورت متوالی در معرض آن قرار گیرند، از عوارض نامطلوب آن مصون میمانند
دواچیلغتنامه دهخدادواچی . [ دَ ] (ص مرکب ) (از: دوا + چی ، پسوند نسبت ترکی ) دوافروش . داروفروش . داروساز.
دوائیلغتنامه دهخدادوائی . [ دَ ](ص نسبی ) دوایی . به زیادت یاء مزیدعلیه ، و این تصرف فارسیان متأخر است و در قدیم نبود. (از آنندراج ) (از غیاث ). منسوب به دوا. طبی . (ناظم الاطباء). دارویی . منسوب و مربوط به دوا. که خاصیت دارو دارد. رجوع به دارویی شود. || معتاد به الکل . الکلی .
دواءالحیةلغتنامه دهخدادواءالحیة. [ دَ ئُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) جنطیا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به جنطیانا شود.
دواءالخطاطیفلغتنامه دهخدادواءالخطاطیف . [ دَ ئُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) شیوینثا. (یادداشت مؤلف ). خالدونیون است . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به شیوینثا شود.
دواءالخطافیلغتنامه دهخدادواءالخطافی . [ دَ ئُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) دواءالخطاف . خالیدونیون است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خلیدونیون . مامیران . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواءالخطاطیف شود.
دواءالشعثلغتنامه دهخدادواءالشعث . [ دَ ئُش ْ ش َ ](ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) به لغت مصر اسم سلیمانی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سلیمانی شود.
دواءالشعیرلغتنامه دهخدادواءالشعیر. [ دَ ئُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) معجون انقردیا. معجون البلادر. (یادداشت مؤلف ).
دواءالحیةلغتنامه دهخدادواءالحیة. [ دَ ئُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) جنطیا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به جنطیانا شود.
دواءالخطاطیفلغتنامه دهخدادواءالخطاطیف . [ دَ ئُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) شیوینثا. (یادداشت مؤلف ). خالدونیون است . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به شیوینثا شود.
دواءالخطافیلغتنامه دهخدادواءالخطافی . [ دَ ئُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) دواءالخطاف . خالیدونیون است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خلیدونیون . مامیران . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواءالخطاطیف شود.
دواءالشعثلغتنامه دهخدادواءالشعث . [ دَ ئُش ْ ش َ ](ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) به لغت مصر اسم سلیمانی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سلیمانی شود.
دواءالشعیرلغتنامه دهخدادواءالشعیر. [ دَ ئُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) معجون انقردیا. معجون البلادر. (یادداشت مؤلف ).
حدواءلغتنامه دهخداحدواء. [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است . نام جائیست . (معجم البلدان ). غیر از حدوداء است .
هدواءلغتنامه دهخداهدواء. [ هَُدْ ] (اِخ ) آبی است درنجد از آن بنی عقیل و وحیدبن کلاب . (معجم البلدان ).
ادواءلغتنامه دهخداادواء. [ اَدْ ] (اِخ ) موضعی است و نصر گوید بضم همزه و فتح دال موضعی است در دیار تمیم به نجد. (معجم البلدان ).