دواریلغتنامه دهخدادواری . [ دَ ] (اِ) زری بوده است رایج از طلا که هر یک از آن به پنج شیانی خرج می شده و شیانی زری بوده از طلای ده هفت به وزن یک درهم . (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) در بیت ذیل معنی کلمه روشن نیست : زآنگونه که از جوشن خرپشته خدنگش ب
دواریلغتنامه دهخدادواری . [ دَوْ وا ] (ص نسبی ) دایره ای . شکل دواری وا شکل دایره ای . (ناظم الاطباء).
دواریلغتنامه دهخدادواری . [ دَوْ وا ] (ع ص ، اِ) روزگار دورکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
دواریفرهنگ فارسی معین(دَ) (اِ.) مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج «شیانی » بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت به وزن یک درهم ).
دوچاریلغتنامه دهخدادوچاری . [ دُ ] (حامص مرکب ) دچار بودن : برد با من میان راه تنگی دوچاری او دوچاری او دوچاری .مولوی .
دیواریلغتنامه دهخدادیواری . [ دی ] (ص نسبی ) منسوب به دیوار. || آنچه در بدنه ٔ دیوار قرار دهند. و بدیوار کوبند یا بدیوار آویزند چون : ساعت دیواری ، جار دیواری ، نقشه ٔ دیواری ، تقویم دیواری .
دوّار پالکشیwarping winch, mooring winchواژههای مصوب فرهنگستاندوّاری که در هنگام پالکشی و کشیدن و محکم کردن طنابها از آن استفاده میکنند
دوّار عمودی پالکشیwarping capstan, gypsy capstan, gypsyواژههای مصوب فرهنگستاندوّاری عمودی که در هنگام پالکشی و کشیدن و محکم کردن طنابها از آن استفاده میکنند
دوّار بارگیریloading winchواژههای مصوب فرهنگستاندوّاری که بر روی کامیون حملونقل نصب میشود و برای بار زدن گِردهبینه به کامیون از آن استفاده میشود
هداملغتنامه دهخداهدام . [ هَُ ] (ع اِ) دُوَران سر که از سواری کشتی عارض شود. (منتهی الارب ). دواری که انسان را به دریا عارض شود. (اقرب الموارد). بیماری دریا. دریا گرفتگی . (یادداشت به خط مؤلف ).
مردواریلغتنامه دهخدامردواری . [ م َدْ ] (حامص مرکب ) شجاعت . مردانگی . دلیری : ابا چندین که دارد مردواری به دل این داغ دارد کش تو داری .فخرالدین اسعد.
نومیدواریلغتنامه دهخدانومیدواری . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) یأس . ناامیدواری . امیدوار نبودن . حرمان .
امیدواریلغتنامه دهخداامیدواری . [ اُمیدْ ] (حامص مرکب ) مقابل ناامیدی . (آنندراج ). رجاء. ارتجاء. ترجی . ترجیه . (یادداشت مؤلف ). امیدوار بودن . امید داشتن . (از فرهنگ فارسی معین ). آرزومندی : مجنون ز سر امیدواری می کرد بسجده حق گزاری . نظامی