دواندنلغتنامه دهخدادواندن . [ دَ دَ ] (مص ) دوانیدن . به حرکت سریع و تند واداشتن . رفتن با شتاب داشتن . کسی یا حیوانی را به دویدن واداشتن . تاختن . به تاخت درآوردن . (یادداشت مؤلف ). تازاندن : گمانی برم من که پیران کنون دواند سوی شاه توران هیون . <p class="a
دواندنفرهنگ فارسی عمید۱. به دویدن واداشتن؛ انسان یا حیوانی را وادار به دویدن کردن.۲. اسب را به تاختوتاز درآوردن.
دواندنگویش اصفهانی تکیه ای: betâzni طاری: vüznây(mun) طامه ای: vâznâɂan طرقی: vaznâymun کشه ای: vaznâymun نطنزی: tâǰenâɂan
دواندنگویش خلخالاَسکِستانی: virijânəst.e دِروی: vərij.ân.əs.en شالی: vərijânəs.an کَجَلی: târ.əst.an کَرنَقی: virijâmənəs.an کَرینی: vərijâmənəsan کُلوری: vərijânəsan گیلَوانی: vərijândi لِردی: virjânəs.an
دوانیدنلغتنامه دهخدادوانیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دواندن . کسی یا جانوری را به دویدن واداشتن . اسب را به تاخت درآوردن . با عجله بردن . تاختن . بسرعت راندن . به حال دو بردن . (یادداشت مؤلف ). اعداء. ایساج . (تاج المصادربیهقی ): رکض ؛ دوانیدن ستور. (ترجمان القرآن ). تراکض ؛ به هم ستور دوانیدن . (المص
دوانیدنفرهنگ فارسی معین(دَ دَ) (مص م .) 1 - کسی یا جانوری را به دویدن واداشتن ، اسب را به تاخت درآوردن . 2 - بیرون کردن .
پیاده دوانیدنلغتنامه دهخداپیاده دوانیدن . [ دَ / دِ دَ دَ ] (مص مرکب )کس فرستادن . بشتاب روانه کردن : آن بود که پیاده بدرگاه گیتی پناه دوانید و عرضه داشتی بدین حضرت فرستاد. (نفثة المصدور، از سبک شناسی ج 3 ص <sp
سر دواندنلغتنامه دهخداسر دواندن . [ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن . به تأخیر انداختن . به دفعالوقت با او گذرانیدن . سر گردانیدن . با وعده ٔ دروغ کسی را معطل کردن .
سر دواندنلغتنامه دهخداسر دواندن . [ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن . به تأخیر انداختن . به دفعالوقت با او گذرانیدن . سر گردانیدن . با وعده ٔ دروغ کسی را معطل کردن .
موشک دواندنلغتنامه دهخداموشک دواندن . [ ش َ دَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) موشک دوانیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موشک دوانیدن شود.
سر دواندنلغتنامه دهخداسر دواندن . [ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن . به تأخیر انداختن . به دفعالوقت با او گذرانیدن . سر گردانیدن . با وعده ٔ دروغ کسی را معطل کردن .
موشک دواندنلغتنامه دهخداموشک دواندن . [ ش َ دَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) موشک دوانیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موشک دوانیدن شود.