گرد گشتن، دور گشتن.
(بَ. دَ) (مص ل .) دور گشتن از راه اصلی .
مقوله: اختیار آتی دور زدن، دور گشتن، درمدارچرخیدن، برگشتن، پیچیدن
۱. دور کعبهگشتن ۲. زیارت کردن (بقاع متبرکه) ۳. دورزن، چرخ زدن، دور گشتن
چرخک زدن . [ چ َ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن و دور گشتن . (فرهنگ نظام ).