دوراغلغتنامه دهخدادوراغ . (اِ) دوغ و ماستی که شیر بر آن دوشیده باشند. و آن دراصل دوغ راغ بوده یعنی دوغی که از صحرا و کوه آورده اند و بر اثر کثرت استعمال ، دوراغ متداول است . (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا). شیراز. (یادداشت مؤلف ). در مشهد دراغ می گویند. رجوع به شیراز شود.
دوراغواژهنامه آزاددر حوالی شیراز، کاسنی و کنگر را ابتدا پخته و چند بار آبکش کرده، در ظرفی درب دار ریخته و به آن ماستِ ترجیحاً ترش اضافه نموده، به هم می زنند و موسیر خیساندۀ ریز کرده، به اضافۀ نعناع، پونه، گیاهان معطر و در نهایت دوغ به آن اضافه می کنند. محصول یا معجون حاصل را دوراغ می نامند که ترکیبی است از دوغ به اضا
فن دوراکDvorak techniqueواژههای مصوب فرهنگستانروش تحلیلی برگرفته از نام ورن دوراک برای تعیین شدت توفند با استفاده از الگوی اَبر در تصاویر ماهوارهای
دوروکلغتنامه دهخدادوروک . [ دُ ](اِخ ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان . در 14هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . دارای 240 تن سکنه . آب آن از چشمه سار است . صنایع دستی زنان بافتن پارچه ٔ ابریشمی و چادرشب . (از فرهنگ جغرافیایی ا
دورقلغتنامه دهخدادورق . [ دَ / دُو رَ ] (معرب ، اِ) سبوی دسته دار. (ناظم الاطباء). سبوی گوشه دار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). (از المعرب جوالیقی ص 145). || پیمانه ٔ شراب . ج ، دَوارِق . (ناظم الاطباء). پیمانه ٔ شراب و آن سه رط
سجکلغتنامه دهخداسجک . [ س َ ج ُ ] (اِ) سچک . شچک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بر جستن گلو، و بعربی فواق گویند. (برهان ) (آنندراج ). || شیر و ماست در هم آمیخته باشد که شبت را ریزه ریزه کرده در آن ریخته باشند و آن را دوراغ گویند. (برهان ) (آنندراج ). بفارسی دوراغ و بعربی شیراز گویند. (از ال
سچکلغتنامه دهخداسچک .[ س َ چ ُ ] (اِ) برجستن گلو باشد، و آن را بعربی فواق میگویند. جهندگی سینه که بهندش هیچکی نامند. (آنندراج ) (برهان ، لغات متفرقه ٔ پایان کتاب ). جهیدگی سینه ، و آن را سکیله و شجک نیز گویند و بتازیش فواق و به هند هچکی نامند. (شرفنامه ). || نان خورش که از شیر و ماست و شبت س