دولپهفرهنگ فارسی عمیدگیاههای گلدار که دانههای آنها دولپه دارد، مانند نخود، لوبیا، باقلا؛ ذوفلقتین.
دوچلهلغتنامه دهخدادوچله . [ دُ چ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) سقفی که از دوطرف سرازیر باشد. (ناظم الاطباء).
دولچهلغتنامه دهخدادولچه . [ چ َ/ چ ِ ] (اِ مصغر) دول کوچک . (ناظم الاطباء). دلو کوچک . دول خرد. (یادداشت مؤلف ). دول چرمین . (آنندراج ). || ظرف دسته داری که بدان آب بردارند. (ناظم الاطباء). ظرف مسین که زنان در حمامها آب با آن ازطاس برگیرند و ظرفی مسین یا چرمی
دولعلغتنامه دهخدادولع. [ دَ ل َ ] (ع ص ، اِ) راه فراخ و نرم . (ناظم الاطباء) از (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دولهلغتنامه دهخدادوله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ) دایره . (از برهان (فرهنگ جهانگیری ). || گردباد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). گردباد که آن را دیوباد نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). || زلف . (از برهان ) (آنندراج ) (ازفرهنگ جهانگیری ). پ
دولپه ایلغتنامه دهخدادولپه ای . [ دُ ل َپ ْ پ َ ] (ص نسبی ) گیاه ذوفلقتین ، مانند لوبیا. (لغات فرهنگستان ). یکی از انواع گیاههای نهاندانگان که در داخل تخمکهای آن برگه ٔ مخصوصی به نام کارپل مخفی و پوشیده شده است و این زیر رده را از لحاظ ساختمان دانه و تعداد لپه های آن به دو راسته ٔ دولپه ای و یک ل
خاراشکنسانانSaxifragalesواژههای مصوب فرهنگستانراستهای از دولپهایها که با گلسرخسانان و شمعدانیسانان خویشاوند هستند
کلمسانانBrassicalesواژههای مصوب فرهنگستانراستهای از دولپهایها که میتوان از آنها روغن خردل یا ترکیبات گلوکوزینولاتی گرفت
دولپه ایلغتنامه دهخدادولپه ای . [ دُ ل َپ ْ پ َ ] (ص نسبی ) گیاه ذوفلقتین ، مانند لوبیا. (لغات فرهنگستان ). یکی از انواع گیاههای نهاندانگان که در داخل تخمکهای آن برگه ٔ مخصوصی به نام کارپل مخفی و پوشیده شده است و این زیر رده را از لحاظ ساختمان دانه و تعداد لپه های آن به دو راسته ٔ دولپه ای و یک ل