دونلغتنامه دهخدادون . (اِخ ) رافائیل زخور راهب متولد قاهره ؛ استاد زبان عربی مدرسه ٔ معروف سلطانیه ٔ پاریس . از آثار اوست : 1 - ترجمه ٔ تنبیه فیما یخص داءالجدری المتسلط الاَّن تألیف بارون دوفریش دیسجانت که به سال 1800 م . ت
دونلغتنامه دهخدادون . (اِخ ) شهرکی است [ به عراق ] که معتصم بنا نهاده است و مأمون تمام کرده است آبادان است و با نعمت . (حدود العالم ).
دونلغتنامه دهخدادون . (پسوند) مزید مؤخر امکنه است چون آبندون . بردون . پشته ازرک دون . جوزدون . چماردون کلا. خوردون کلا. دخ فندون . دزادون . روشن دون . شمله دون . کبوتردون . کلان دون . کهنه دون . گیله دون . لومن دون .مجدون . نضدون . ولیک دون . ونندون . (یادداشت مؤلف ).
دونلغتنامه دهخدادون . (ع اِ) فرود. نقیض فوق و معناه تقصیر عن الغایة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرود. (زمخشری ). زیر. مقابل فوق . (غیاث ). || زبر. || چون ظرف باشد به معنی عند و نزد می آید. (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیک به نزد. (آنندراج ). نزدیک . (غیاث ). || پیش . ||
دخفندونلغتنامه دهخدادخفندون . [ دَ ف َ ] (اِخ ) نام قریه ای از قراء بخارا و از آنجاست ابوابراهیم عبداﷲ دخفندونی ملقب به حمول . وی از محمدبن سلام و ابی جعفر سندی و از وی محمدبن صابر روایت داردو به سال 273 هَ . ق . گذشته است . (معجم البلدان ).
راشدونلغتنامه دهخداراشدون . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راشد در حال رفع. رجوع به راشد و راشدین شود.- خلفای راشدون یا راشدین ؛ چهار خلیفه ٔ اول اند و تاریخ خلافت آنان بترتیب عبارتست از: ابوبکر (11-13 هَ .
دره دونلغتنامه دهخدادره دون . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 42هزارگزی باختر برازجان و کنار رودخانه ٔ شور با 150 تن سکنه . آب آن از چاه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر
دقزدونلغتنامه دهخدادقزدون . [ دُ ق ُ ] (اِ مرکب ) نامی است که در خلخال به دقزدانه دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دقزدانه و پلاخور شود.
دل خوشدونلغتنامه دهخدادل خوشدون . [ دِ خُش ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد، بخش ساردوئیه ، شهرستان جیرفت . ساکنان این ده از طایفه ٔ مهنی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).