دژآهنگلغتنامه دهخدادژآهنگ . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) (از : دژ، به معنی بد + آهنگ ، به معنی قصد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دژآهنج . بدخوی و بدکردار. (برهان ) (ناظم الاطباء). بدخوی و تندخلق . بدخو و تند. بدخوی و بدجوی . (لغت فرس اسدی ). || خشمناک و سهمگین . (برهان ). خشمگین و غضبناک <span class="hl"
دژآهنگفرهنگ فارسی عمید۱. بدآهنگ؛ بداندیش؛ بدنیت؛ بدخواه.۲. بدکردار.۳. بدخو؛ تندخو: ◻︎ ز بس کینهجوی و دژآهنگ بود / فراخای گیتی براو تنگ بود (عنصری: ۳۵۴).
دژآهنگ افراسیابلغتنامه دهخدادژآهنگ افراسیاب . [ دُ هََ گ ِ اَ ] (اِخ ) غاری بود که افراسیاب بدانجا گریخته بود. (برهان ). اصلا «هنگ افراسیاب » قصر آهنین زیرزمینی افراسیاب پادشاه تورانی بوده است ولی در شاهنامه ٔ فردوسی بصورت غاری در بالای کوهی معرفی شده ، و از اوستا و کتب پهلوی بخوبی برمی آید که «هنگ » قص
علی دوعنیلغتنامه دهخداعلی دوعنی . [ ع َ ی ِ دَ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ باراس دوعنی حضرمی . صوفی و از اهل طریقت بود. وی در 19 ربیعالاول سال 1054 هَ . ق . در حُزیبة از اعمال دوعن درحضرموت درگذشت . او راست : <span class="hl" dir="ltr"
دوانیلغتنامه دهخدادوانی . [ دَ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از دواندن یا دوانیدن که همیشه به صورت مرکب آید. چون : اسب دوانی و خردوانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
دژآهنگ افراسیابلغتنامه دهخدادژآهنگ افراسیاب . [ دُ هََ گ ِ اَ ] (اِخ ) غاری بود که افراسیاب بدانجا گریخته بود. (برهان ). اصلا «هنگ افراسیاب » قصر آهنین زیرزمینی افراسیاب پادشاه تورانی بوده است ولی در شاهنامه ٔ فردوسی بصورت غاری در بالای کوهی معرفی شده ، و از اوستا و کتب پهلوی بخوبی برمی آید که «هنگ » قص
دژا آهنگلغتنامه دهخدادژا آهنگ . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) بدخوی . (از ناظم الاطباء). و رجوع به دژآهنگ شود.
غضبناکفرهنگ مترادف و متضادتندخو، خشمآلود، خشمگین، خشمناک، دژآهنگ، دمان، ژیان، عصبانی، غضبآلود، قهرآلود، نژند، هار
دژآهنجلغتنامه دهخدادژآهنج . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) دژآهنگ . بدخوی .(برهان ). بدخوی و ترش روی . (ناظم الاطباء). تندخلق . || خشمگین و سهمناک و بدکردار. (برهان ). خشمگین و غضبناک . || (اِ مرکب ) تیر تخش . (برهان ) (آنندراج ). || زوبین . (برهان ). سنان کوچک . (آنندراج ). نیزه ٔ کوچک نوک تیز. (ناظم ال
دژلغتنامه دهخدادژ. [ دُ ] (ص ، پیشوند) زشت و بد. (انجمن آرا) (آنندراج ). بدکار.بدعمل . (ناظم الاطباء). دش . بد. سخت . زشت . اهل شر. ضد. خلاف . مزید مقدم است و معنی زشت و بد به کلمه دهد چون : دژآباد، دژآهنگ ، دژاگام ، دژاگامه ، دژآگاه ، دژآگه ، دژآلود، دژانگاه ، دژبر، دژبراز، دژبرام ، دژبرو،
دژآهنگ افراسیابلغتنامه دهخدادژآهنگ افراسیاب . [ دُ هََ گ ِ اَ ] (اِخ ) غاری بود که افراسیاب بدانجا گریخته بود. (برهان ). اصلا «هنگ افراسیاب » قصر آهنین زیرزمینی افراسیاب پادشاه تورانی بوده است ولی در شاهنامه ٔ فردوسی بصورت غاری در بالای کوهی معرفی شده ، و از اوستا و کتب پهلوی بخوبی برمی آید که «هنگ » قص