دژبانلغتنامه دهخدادژبان . [ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) قلعه بان . کوتوال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حاکم قلعه . (ناظم الاطباء). نگاهبان دژ. قلعه بیگی . دژدار : دژ و گنج و دژبان سراسر تراست چو آیی چنان کت مراد و هواست . فردوسی .مرا گ
دژبانفرهنگ فارسی عمید۱. مٲموری که در دژبانی برای مراقبت در کردار و رفتار سربازان و افسران گماشته میشود.۲. (اسم) نگهبان دژ؛ نگاهبان قلعه و حصار؛ کوتوال؛ قلعهبیگی؛ دژدار.
دژبانmilitary policeواژههای مصوب فرهنگستانافسر یا سرباز ادارۀ دژبانی که بنا به ضرورت مسئولیتهای زیر به او سپرده میشود: پایش رفتار کارکنان، ترغیب کارکنان به رعایت مقررات نظامی، اجرای احکام و قوانین نظامی، پایش مقررات شدآمد، پیشگیری از وقوع جُرم، تحقیق، تهیۀ گزارش، جلب نظامیان غایب و فراری و همچنین زندانیان فراری
دبانلغتنامه دهخدادبان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیرم بخش گاوبندی شهرستان لار. واقع در 77 هزارگزی شمال خاور گاوبندی دارای 86 سکنه . آب آن از چاه و باران و محصول آنجاغلات و خرما و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری ورا
دبانلغتنامه دهخدادبان . [ دُ ] (اِخ ) (ژاک ) آرشیتکت و معمار فرانسوی . متولد در پاریس به سال 1796 و متوفی به سال 1870 م .
دیبانلغتنامه دهخدادیبان . (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب (از بلوک شعیبه ) بخش مرکزی شهرستان اهواز با 90 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دیبانلغتنامه دهخدادیبان . (اِخ ) نام کنونی دیبون است بنا کرده ٔ بنی جاد. (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به دیبون شود.
دژبانولغتنامه دهخدادژبانو. [ دِ ] (اِ مرکب ) بانوی دژ. خاتون دژ : چو گل بودم ملک بانوی سقلاب کنون دژبانوی شیشه م چو گلاب . نظامی .دژبانوی من بدین سبیل است دژبانی من بدین دلیل است .نظامی .
دژبانیلغتنامه دهخدادژبانی . [ دِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دژبان . نگاهبانی دژ. پاسبانی دژ. کوتوالی : دژبانوی من بدین سبیل است دژبانی من بدین دلیل است . نظامی .|| (اِ مرکب ) (اصطلاح نظامی ) قسمتی از سازمان نظامی که افراد آن مأمور مرا
دژبانیفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) قسمت کوچکی از سازمان ارتش برای مراقبت در رفتار و کردار سربازان و افسران و جلوگیری از کارهای خلاف آنان.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] عمل و شغل دژبان.
دژبانولغتنامه دهخدادژبانو. [ دِ ] (اِ مرکب ) بانوی دژ. خاتون دژ : چو گل بودم ملک بانوی سقلاب کنون دژبانوی شیشه م چو گلاب . نظامی .دژبانوی من بدین سبیل است دژبانی من بدین دلیل است .نظامی .
دژبانیلغتنامه دهخدادژبانی . [ دِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دژبان . نگاهبانی دژ. پاسبانی دژ. کوتوالی : دژبانوی من بدین سبیل است دژبانی من بدین دلیل است . نظامی .|| (اِ مرکب ) (اصطلاح نظامی ) قسمتی از سازمان نظامی که افراد آن مأمور مرا
دژبانیفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) قسمت کوچکی از سازمان ارتش برای مراقبت در رفتار و کردار سربازان و افسران و جلوگیری از کارهای خلاف آنان.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] عمل و شغل دژبان.