دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد
دقمةلغتنامه دهخدادقمة. [ دَ ق ِ م َ ] (ع ص ) شتر و گوسپند که حنک آن ازپیری رفته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دکمة اضطرارpanic buttonواژههای مصوب فرهنگستاندکمه یا کلیدی که خلبان در مواقع اضطراری برای رهاسازی تسلیحات از آن استفاده میکند
دکمۀ بازنشانیreset buttonواژههای مصوب فرهنگستانکلیدی در اغلب رایانهها که با زدن آن، رایانه خاموش و بلافاصله روشن میشود و دوباره فرایند بالا آمدن را آغاز میکند
خوردگی دکمهایtuberculationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی موضعی که در آن یک برآمدگی زگیلمانند بر روی سطح ایجاد میشود
دکمۀ بازنشانیreset buttonواژههای مصوب فرهنگستانکلیدی در اغلب رایانهها که با زدن آن، رایانه خاموش و بلافاصله روشن میشود و دوباره فرایند بالا آمدن را آغاز میکند
دکمۀ فرمانcommand buttonواژههای مصوب فرهنگستانواپایشگری استاندارد که فرمانی را اجرا یا مجموعهای از گزینهها را آغاز کند
خاردکمهareole1واژههای مصوب فرهنگستانسرلاد ستاک انتهایی تحلیلرفته و کوتاهشدۀ پوشیده از خار در کاکتوسیان