دنقلغتنامه دهخدادنق . [ دَ ](ع اِ) سپستان . (منتهی الارب ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن )(از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به سپستان شود.
دنقلغتنامه دهخدادنق . [ دُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ دَنوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ دَنوق ، به معنی کسی که نفقه را بر عیال خود تنگ کند. (آنندراج ). رجوع به دنوق شود. || ج ِ دنیق . (ناظم الاطباء). رجوع به دنیق شود.
دنغلغتنامه دهخدادنغ. [ دَ ن ِ ] (ع ص ) فرومایه و ناکس . ج ، دَنَغَة. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رذل . (ناظم الاطباء).
دنیقلغتنامه دهخدادنیق . [ دَ ] (ع ص ) کسی که تنها خورد در روزو در شب در روشنی ماه تا مهمان او را نبیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که بر عیال خود تنگ گیرد. ج ، دُنُق . (ناظم الاطباء).
دینکلغتنامه دهخدادینک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین با 142 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
تاب زخمه داشتنلغتنامه دهخداتاب زخمه داشتن . [ ب ِ زَ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) مؤلف آنندراج گوید: لوطیان گویند فلان امروز تاب زخمه دارد؛ یعنی تاب حرکات جماع دارد. زخمه حرکت جماع و آنرا دگنک به دال مهمله نیز گویند. (آنندراج ).
کتکلغتنامه دهخداکتک . [ ک ُ ت َ / ک ُ ] (اِ) کوتک . چوبدست قلندران . (فرهنگ سروری ) (آنندراج ). چوبدستی . عصا. (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ مردم کرمانشاه ، چوب ستبر. چوب ستبر برای زدن مجرم . چماق . دَگَنَک . (یادداشت مؤلف ) : هر که
پلینزیلغتنامه دهخداپلینزی . [ پ ُ ن ِ ] (اِخ ) یکی از تقسیمات بزرگ اقیانوسیه که شامل تمام جزایر پراکنده ٔ اقیانوس کبیر در مشرق استرالیاست . اغلب پلینزی را که در شمال خط استواء قرار دارد میکرونزی نامند. مهمترین گنگ بارهای پلینزی عبارت است از کارُلین و ماریان و مارشال (در میکرُنزی ) و هاوائی و ما
کلغتنامه دهخداک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از حروف مکسور است ، و علامت خ