دیررویلغتنامه دهخدادیرروی . (نف مرکب ) دیررو. دیر روینده . آن تخم که دیر از خاک سرزند. (یادداشت مؤلف ).
دگرپیرویheteronomyواژههای مصوب فرهنگستانسطحی از تحولیافتگی که در آن کودک در ارزیابی و تنظیم رفتار، ناتوان و از جهت قضاوت اخلاقی وابسته است
مرحلۀ دگرپیرویheteronomous stageواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ تحول اخلاقی پیاژه، مرحلهای بین شش تا ده سالگی که در آن کودک قوانین و اصول مقبول والدین یا شخصیتهای دارای قدرت را بهعنوان اصول اخلاقی میپذیرد
درچیرولغتنامه دهخدادرچیرو. [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرنبان بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری زرند و سه هزارگزی خاور راه مالرو خانوک به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دررولغتنامه دهخدادررو. [ دَ ](اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 6 هزارگزی شمال قدمگاه ، با 4075 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است .مزرعه ٔ مهرآباد جزء این ده است . این ده ساب