دیروزلغتنامه دهخدادیروز. (اِ مرکب ، ق مرکب ) روز گذشته . (آنندراج ). روز پیش از امروز. دی . امس . خلاف فردا. روز قبل از روزی که در آن باشند.
دروشلغتنامه دهخدادروش . [ دُ / دَ ] (اِ) (با واو مجهول ) نشتر حجام را گویند که بدان رگ می گشایند و به عربی مبضعخوانند. (برهان ). نیشتر حجام . (آنندراج ) (انجمن آرا). نیشتر باشد که حجامان بدان رگ بگشایند و آن را نشتر و شست و کلک نیز خوانند و به تازی مبضع نامند
درویشلغتنامه دهخدادرویش . [ دَرْ ] (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ عبدالوند هیهاوند از طایفه ٔ چهار لنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
دروزلغتنامه دهخدادروز. [ دُ ] (اِخ ) درزیه . طایفه ای از اسماعیلیان که در کوهستانهای شام باشند منسوب به ابومحمد عبداﷲ درزی صاحب دعوت حاکم بأمراﷲ فاطمی . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درزیه و دروزیه شود.
دروزلغتنامه دهخدادروز. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَرز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ درز،به معنی شکاف جامه که دوخته باشند. (آنندراج ). و به معنی محل پیوند دو چیز. (غیاث ). رجوع به درز شود.- بنات الدروز ؛ شپش و رشک . (دهار) (از لسان العرب ).