دروزنلغتنامه دهخدادروزن . [ دَ؟ ] (اِخ )ذکر ماسح و سوادی که در آن مقادیر مساحت شده ٔ زمینها را ثبت کند. (مفاتیح ، در مواضعات ذکور و دفاتر).
دروزنلغتنامه دهخدادروزن . [ دِ رَ / رُو زَ ] (نف مرکب ) حصّاد و دروگر. (ناظم الاطباء). درونده ٔ غله . (از شعوری ج 1 ورق 450).
دریازنلغتنامه دهخدادریازن . [ دَرْ زَ ] (نف مرکب ) دریازننده . دزد دریایی . ج ، دریازنان . قُرصان . قَراصین . (یادداشت مرحوم دهخدا). بارجة. و رجوع به بارجة شود. || لقب انگلیسیان در همه ٔ جهان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
استادعلملغتنامه دهخدااستادعلم . [ اُ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) چنانکه عادت قدیم درزیانست ، خیاطی صاحبان کار را به لاغ و مضاحک سرگرم کرده و از هر جامه وار شاخی میربود. قضا را شبی بخواب دید رستاخیز برپاست ، و ملکی عرض و تشهیر را پرچمهای گوناگون از دزدیده های او بر درفشی آتشین کرده و بدان او را بیم میدهد
دینهلغتنامه دهخدادینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) دیروز. روز گذشته . (ناظم الاطباء). دیروزین . دیروزینه .دی . (یادداشت دهخدا). بمعنی دیروز یعنی روز گذشته بنقل از مجمعالفرس و سراج و در بهار عجم نوشته که دینه منسوب به دی یعنی منسوب به روز گذشته است . (غیاث )
ابوغیاثلغتنامه دهخداابوغیاث . [ اَ ] (اِخ ) مکی مولی جعفربن محمد علیهماالسلام . ابن جوزی در صفةالصفوة از ابوحازم المعلی بن سعید البغدادی و او از ابوجعفر محمدبن جریر طبری در سال 300 هَ . ق . روایت کند که محمدبن جریر گفت من به سال 240</s