دیشلمهلغتنامه دهخدادیشلمه . [ ل َ م َ / م ِ ] (ترکی ، مرکب ) (از: دیش ترکی ، بمعنی دندان + لمه که آن نیز ترکی و نوعی علامت مصدری است ): چای دیشلمه ؛ چای قند پهلو. دشلمه . (یادداشت مؤلف ). چای که شکر یا قند در آن حل نکرده باشند بلکه حب قند در دهن گذارند و چای ت
دیشلمهفرهنگ فارسی عمیدچای تلخ؛ چای که قند یا شکر میان آن نریزند و قند را در دهان بگذارند و چای را روی آن بنوشند.
دشلمهلغتنامه دهخدادشلمه . [ دِ ل َ م َ / م ِ ] (ص ) چای تلخ . نوعی خوردن چای که در آن قند را به دهان گذارند و چای را تلخ روی آن بنوشند. مدتها است که در زبان فارسی بجای این صفت (که گویا ترکی است ) برای چای صفت «قندپهلو» را استعمال می کنند. (فرهنگ لغات عامیانه )
چایفرهنگ فارسی معین(اِ.) مأخوذ از چینی ، درختی است کوچک دارای برگ های سبز و دندانه دار. گل هایش سفید و معطر در جاهای معتدل و مرطوب می روید. برگ هایش را هر سال می چینند و در ماشین های مخصوص تخمیر و خشک می کنند و سپس آن را دم کرده و مصرف می کنند. ؛ ~ قندپهلو (دیشلمه ) چایی که آن را شیرین نکرده اند و با حبه قند نوشیده م
لمهلغتنامه دهخدالمه . [ل َ م َ / م ِ ] (ترکی ، پسوند) کلمه ٔ ترکی است و چون مزید مؤخری در بعض کلمات ترکی مستعمل در فارسی درآید. مزید مؤخری است در کلمات مأخوذه از ترکی و مجموع مرکب صورت اسم مصدری است که به معنی اسم است : تولمه (آتش سرخ کن یا آتش گردان )، س
نوشیدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نوشابه، آشامیدنی، شراب، مشروب، شربت، اشربه، اکسیر آب، آبمعدنی، آب قند نوشیدنی گرم، قهوه، نسکافه، چای، شیرکاکائو، تیبگ معجون، آبمیوه، افشره، نکتار، شیره، عصاره، اسانس نوشابه گازدار، لیموناد، کوکا، فانتا، پرتقالی، پپسی، ماءالشعیر (ماشعیر) شرب بهلیمو عرقیات، گلاب، بیدمشک، بهارنارنج، نعن
چایلغتنامه دهخداچای . (چینی ، اِ) معروف است و آن برگی باشد که از ختای آورند و جوشانیده مانند قهوه بخورند، منفعت بسیار دارد و مضرت شراب را دفع کند. (برهان ) (آنندراج ). معروف و مشهور است به چای و آن برگی است که از چین و ختا آورند و در آب جوشانیده مانند قهوه خورند و خاصیت آن بسیار است و مضرت ش