دیمومتلغتنامه دهخدادیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود : ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابدمیان هریک چون فرق کرد زیرک سار.ناصرخ
دیمومتفرهنگ فارسی معین(دِ یا دَ مَ) [ ع . دیمومة ] 1 - (مص ل .) همیشه بودن ، خلود. 2 - (اِمص .) همیشگی ، دوام .
بی کرانگیلغتنامه دهخدابی کرانگی . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی کران . || ابدیت . دیمومت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بی کران شود.
همیشگیلغتنامه دهخداهمیشگی . [ هََ ش َ / ش ِ ] (حامص ) مداومت و پیوستگی . (آنندراج ). دوام . دیمومت . (السامی ). || ازلیت . قدم . (السامی ). || (ق ) برای همیشه . دائما. به طور دائم : به سرای سپنج مهمان رادل نهادن همیشگی نه رواست .
پایندگیلغتنامه دهخداپایندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) خُلُود. بقاء. ابدیّت . دوام . دیمومت . قیام . (مهذب الاسماء) : دانی که پسر باشد پایندگی تن گیتی چو تن است او بمثل همچو سرآمددر خانه نشاید شدن الا بره دردر خانه ٔ اقبال
زیرکسارلغتنامه دهخدازیرکسار. [ رَ ] (ص مرکب ) خداوند ادراک و فهم و شعور باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). یعنی خداوند فهم ، چه «سار»بمعنی صفت و «سر» هر دو آمده ... (فرهنگ رشیدی ). یعنی خداوند فهم و دانش که در سرش هوش باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) : به جود ا
قیمومتلغتنامه دهخداقیمومت . [ ق َ م َ ] (ع اِمص ) سرپرستی . قیمی . قیم بودن . (فرهنگ فارسی معین ): هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. قیمومت مانند «شیخوخت » در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود و اصلاً این وزن به اجوف یایی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واو