دین پناهلغتنامه دهخدادین پناه . [ پ َ] (ص مرکب ) حامی دین . حمایت کننده ٔ دین : که فرموده بد یوسف دین پناه که کس را سوی شهر ندهند راه . شمسی (یوسف و زلیخا).بفرمود پس یوسف دین پناه بجا آوریدند فرمان شاه . شمسی
بادگیر سپر جلوair dam, bumper air damواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای در زیر سپر جلو که ضمن کاهش جریان هوا در زیر خودرو، باعث کاهش پسار و برار وارد بر خودرو میشود
تاریخگذاری باستانمغناطیسیarchaeomagnetic dating, archaeomagnetic intensity datingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش تاریخگذاری مبتنی بر مقایسۀ طیف مغناطیسی اشیا و آثار باستانی با محور مغناطیسی کرۀ زمین در زمان ساخت آن اشیا
تَلماسة مهارشدهanchored dune, fixed dune, established dune, stabilized duneواژههای مصوب فرهنگستانتَلماسهای که حرکت آن متوقف شده یا شکل آن براثر رشد گیاه یا سیمانیشدن ماسه از تأثیر باد بیشتر در امان مانده است
دجال فعللغتنامه دهخدادجال فعل . [ دَج ْ جا ف ِ ] (ص مرکب ) که عمل دجال کند. که کار چون دجال دارد. دجال کردار : کجاست صوفی دجال فعل ملحدکیش بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.حافظ.
اسلام گرهلغتنامه دهخدااسلام گره . [ اِ گ َرْه ْ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ای که اسلام شاه پادشاه دهلی بر کناره ٔ آب جوی (جون ) نزدیک دهلی و برابر قلعه ٔ دین پناه بنا نهاد. (تاریخ شاهی تألیف احمد یادگار چ کلکته ص 256).
درسگاهلغتنامه دهخدادرسگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) مدرسه . مکتب . درس خانه . (آنندراج ) : به درسگاه مولانا قطب الدین شیرازی رفت . (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 135). مسود این اوراق ... در درسگاه دین پناه ... قوام الملة و الدین عبداﷲ.
سدیدالدین بیهقیلغتنامه دهخداسدیدالدین بیهقی . [ س َ دُدْ دی ن ِ ب َ هََ ] (اِخ ) از فضلا و شعرای معروفست و او را با حکیم انوری مهاجات واقع شده . از اهل خراسان و از مردم بیهق است . از اشعار اوست :ای تازه از شمایل تو نوبهار شرع بارونق از فضایل تو روزگار شرع تقریر دلفریب تو زیب عروس ملک توق
دبیرلغتنامه دهخدادبیر. [ دَ ] (اِخ ) از شاعران برهمنی مذهب هند بود بعدها به تشیع گرایید و بر خود سلامت علی نام نهاد و در زبان اردو مرتبه های بی مانند و بفارسی در حق امامان دوازده گانه نعتهای زیبا دارد. به سال 1292 هَ . ق . در گذشته است . از اوست :چون دبیر
دینلغتنامه دهخدادین . (اِ) نام فرشته ای است که بمحافظت قلم مأمور است . (برهان ) (جهانگیری ). از ایزدان آئین زردشتی است و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد دین سپرده شده است . || روز بیست و چهارم بود از ماههای شمسی نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن . (از برهان ) (از غیا
دینلغتنامه دهخدادین . (فرانسوی ، اِ) واحد نیرو در سلسله ٔ سگث که بموجب تعریف ، نیروئی است که چون به جرم یک گرمی وارد شود یک سانتیمتر در ثانیه به آن شتاب دهد. چون وزن یک گرم جرم یا یک گرم نیرو به آن جرم شتابی در حدود 980 سانتیمتر در ثانیه میدهد، یک دین قریب <
دینلغتنامه دهخدادین . [ ] (اِخ ) چهاردهمین و آخرین از خانان مغولستان از نسل چنگیز در (874هَ.) (طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال ).
دینلغتنامه دهخدادین . [ دَ ] (ع مص ) وام گرفتن و مقروض شدن . (از لسان العرب ). وام گرفتن . (منتهی الارب ). || وام خواستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وام دادن بمدت معین . (از تاج العروس ). وام دادن کسی را. (منتهی الارب ). قرض دادن کسی را بمدت معین فهو دائن و ذاک مدین . (از اقرب الم
دینلغتنامه دهخدادین . [ دَ / دی ] (ع مص )با سیاست اداره کردن . (از لسان العرب ). || مالک شدن چیزی . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || بیمارشدن . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ). || عزیز شدن . (از لس
راصدینلغتنامه دهخداراصدین . [ ص ِ ] (ع ص ) ج ِ راصد در حالت نصب و جر ولیکن در تداول فارسی در هر حالت بکار رود: راصدین اولی در اسلام ایرانیان بودند بزمان مأمون : یحیی بن ابی منصور کبیر المنجمین ، خالدبن عبدالملک مروزی ،سندبن علی و عباس بن مفید جوهری . (یادداشت مؤلف ).
دزدینلغتنامه دهخدادزدین . [دُ ] (اِخ ) دهی است از بخش رامیان ، شهرستان گرگان ، واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری رامیان ، با 350 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . به این ده دزدک نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
حبیب الدینلغتنامه دهخداحبیب الدین . [ ح َ بُدْ دی ] (اِخ )محمدبن علی اصغر جرفادقانی . رجوع به محمد... شود.
حجةالدینلغتنامه دهخداحجةالدین . [ ح ُج ْ ج َ تُدْ دی ] (اِخ ) ابوجعفر یا ابوعبداﷲ محمدبن ابی محمدبن ظفر صقلی مکی موصوف به حجةالدین و معروف به ابن ظفر نحوی لغوی از فضلای ادبا که در شهر صقلیه متولد و در مکه نشو و نما کرده و مسافرتها نموده . او راست : 1- الاستنباط ا