ذابحلغتنامه دهخداذابح . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذبح . سربرنده . ذامط. ذبح کننده ٔ حیوان مأکول اللحم . بسمل کننده . گلوبرنده . || (اِ) داغ گلوی ستور. یا آهن داغی است که بدان بر جانب گردن ستور داغ کنند. || موی که میان بند سر و گردن و جای ذبح رُسته باشد. || (اِخ ) سعد ذابح ؛ یکی از منازل قم
ذابحفرهنگ فارسی عمید۱. ذبحکننده؛ گلوبرنده.۲. (اسم) داغ گلوی ستور.۳. (اسم) آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند.
دابژهلغتنامه دهخدادابژه . [ ب ِ ژَ / ژِ ] (اِ) زغن : نشود بلهوسان عشق حقیقی دمسازکار شاهین نکند دابژه ٔ کم پروازمیرنظمی (از شعوری ج 1 ص 425</span
دابهلغتنامه دهخدادابه . [ داب ْ ب َ ] (اِخ ) نام قصبه ای در حدود جنوبی نوبه بساحل نیل ، کاروانیان که به سودان روند از آنجا رفتن آغازند. (قاموس الاعلام ترکی ).
دابةلغتنامه دهخدادابة. [ داب ْ ب َ ] (ع اِ) جمنده . (السامی ). گام زننده از حیوان و ستور برنشست و هو الاکثر، و استعمالش بر مذکر نیز آمده . (منتهی الارب ). جنبنده ، مذکر و مؤنث را گویند. ج ، داوب . (مهذب الاسماء). جنبنده و آن شامل هر حیوان شود از ممیز و جز آن ، ذکر و اُنثی . هر حیوان که بر زم
دویبةلغتنامه دهخدادویبة. [ دُ وَ ب َ ] (ع اِ مصغر) مصغر دابة. (ناظم الاطباء). تصغیر دابة. جمنده . جانورک . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دابة شود.
سعد ذابحلغتنامه دهخداسعد ذابح . [ س َ دِ ب ِ ] (اِخ ) منزل بیست و دوم از منازل قمر و آن دو ستاره است که میان آنها دوری بقدر یک ذراع و بطرف یکی از آنها کوکبی خورداست که آن را میخواهد ذبح کند. (غیاث ) (آنندراج ). نام منزلها از منازل ماه . (مهذب الاسماء) : استاده سعد ذابح
سعدفرهنگ فارسی عمیدخجسته؛ مبارک.⟨ سعد اکبر: (نجوم) سیارۀ مشتری؛ سعدالسعود.⟨ سعد ذابح: یکی از منازل قمر؛ دو ستارۀ روشن که در جای ذبح یکی از آنها ستارۀ کوچکی است که گویی میخواهد آن را ذبح کند: ◻︎ سعد ذابح سر بریدی هر شکاری را که شاه / سوی او محور ز خط استوا کردی رها (خاقانی: ۲۰).
زاعطلغتنامه دهخدازاعط. [ ع ِ ] (ع ص ) آنکه گلوی کسی را بفشارد تا بمیرد. (از اقرب الموارد). || خر که آواز دهد. (از اقرب الموارد). || مرگ شتاب . (منتهی الارب ). موت شتاب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). موت زاعطٌ؛ ذابح ٌ سریعٌ. (اقرب الموارد).
قلادةلغتنامه دهخداقلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) شش ستاره که قوس نامیده میشوند. (اقرب الموارد). در منتهی الارب در ماده ٔ «ب ل د» آرد: بلدة، یکی از منازل قمر میان نعائم و معد ذابح و گاهی از آن عدول کرده به قلاده میرود.
سعد بلعلغتنامه دهخداسعد بلع. [س َ دِ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دو ستاره است بر دست چپ آبریز و میانشان سومین است گویند این آن است که سعد او را فرو برد. (التفهیم ص 112). منزل بیست و سوم از منازل قمر و از آخر سعد ذابح است تا بیست و پنج درجه و چهل و دو دقیقه و پنجاه و یک ثان
سعد ذابحلغتنامه دهخداسعد ذابح . [ س َ دِ ب ِ ] (اِخ ) منزل بیست و دوم از منازل قمر و آن دو ستاره است که میان آنها دوری بقدر یک ذراع و بطرف یکی از آنها کوکبی خورداست که آن را میخواهد ذبح کند. (غیاث ) (آنندراج ). نام منزلها از منازل ماه . (مهذب الاسماء) : استاده سعد ذابح
متذابحلغتنامه دهخدامتذابح . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) همدیگر را ذبح نماینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تذابح شود.
تذابحلغتنامه دهخداتذابح . [ ت َب ُ ] (ع مص ) گلوی یکدیگر را بریدن . (زوزنی ). همدیگررا ذبح نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد)(اقرب الموارد). یکدیگر را گلو بریدن . (آنندراج ).