راحلهواژهنامه آزادمونث راحل به معنی بانوی مسافر راه بی پایان و طولانی که هیچ وقت تمام نمی شود. مونث راحل، کوچ کننده، سفر کننده راحل عربی مهاجر راحله عربی مؤنث راحل راحیل عبری نام همسر یعقوب (ع) و مادر یوسف (ع)، راحیل یعنی پاک و معصوم و به عربی یعنی مسافر از ریشه رحل وفا دار نسبت به عشق خود نام زنی که در روز عروسی با
راحلةلغتنامه دهخداراحلة. [ ح ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث راحل . رجوع به راحل شود. || (اِ) ستور بارکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شتر سواری . (دهار) (غیاث ). هی البعیر القوی علی الاسفار والاحمال . (منتهی الارب ). نجیب صالح از ابل که بار شود. (از اقرب الموارد). قوی بر اسفار و احمال (یک
روهیلهلغتنامه دهخداروهیله . [ ل ِ] (اِخ ) نام طایفه ای که در قدیم در هند سکنی داشته اند. گلستانه گوید : نجیب الدوله ٔ افغان ... با پانزده هزار سوار روهیله که باشنده ٔ هندوستان بود از ورود شاه درانی به نزدیکی دهلی ... ملازم رکاب می بود... و احکام بنام سرداران روهیله و افغ
راهلهواژهنامه آزاداملای صحیح این کلمه «راحله» است که به اشتباه در برخی از مناطق شناسنامه ها به صورت «راهله» نوشته شده است.
راحله روالغتنامه دهخداراحله روا. [ ح ِ ل ِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه راحله بدهد مانند حاجت روا. (آنندراج ).
زاد و راحلهلغتنامه دهخدازاد و راحله . [ دُ ح ِل َ / ل ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زاد و برگ . ساز و برگ . توشه ٔ سفر. زاد راه . رجوع به زاد و توشه شود.
زاد و راحلهلغتنامه دهخدازاد و راحله . [ دُ ح ِل َ / ل ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زاد و برگ . ساز و برگ . توشه ٔ سفر. زاد راه . رجوع به زاد و توشه شود.
راحله روالغتنامه دهخداراحله روا. [ ح ِ ل ِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه راحله بدهد مانند حاجت روا. (آنندراج ).
راهلهواژهنامه آزاداملای صحیح این کلمه «راحله» است که به اشتباه در برخی از مناطق شناسنامه ها به صورت «راهله» نوشته شده است.
راحله روالغتنامه دهخداراحله روا. [ ح ِ ل ِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه راحله بدهد مانند حاجت روا. (آنندراج ).
زاد و راحلهلغتنامه دهخدازاد و راحله . [ دُ ح ِل َ / ل ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زاد و برگ . ساز و برگ . توشه ٔ سفر. زاد راه . رجوع به زاد و توشه شود.