راسوفرهنگ فارسی عمیدپستانداری کوچک با پوستی به رنگ قهوهای مایل به قرمز، دست و پای کوتاه، و پوزۀ دراز که هنگام احساس خطر بوی ناخوشایندی از خود متصاعد میکند؛ موشخرما.
راسولغتنامه دهخداراسو. (اِ) جانوری است که آن را موش خرما گویند. (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (از جهانگیری ). موش خرما که بتازی ابن عرس گویند. (ناظم الاطباء). ابن عرس که خرد گوش و برگردیده پلک باشد. (منتهی الارب ). جانور معروف ، در عربی ابن عرس
راسواسلغتنامه دهخداراسواس . [ س ْ ] (اِخ ) قصبه ای است از توابع ایالت یالوه هندوستان ، که جمعیت آن 5170 تن میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
راسوملغتنامه دهخداراسوم . (ع اِ) نوعی از مهر که بدان سر خمها و مانند آن را مهر کنند. (ناظم الاطباء). بمعنی روسم که مهر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روسم . روشم . (المعرب جوالیقی ص 160). راشوم . (حاشیه ٔ همان صفحه ).
راسوندلغتنامه دهخداراسوند. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 9هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو ایذه واقعست . محلی است جلگه ، گرمسیر، سکنه ٔ آن 108 تن از ایل بختیاری هستند و آب آن ازقنات تأمین میشود
راسووهلغتنامه دهخداراسووه . [ س ُ وَ ] (اِخ ) قصبه ای است در 90 کیلومتری شمال خاوری دوبریجه و ساحل راست طونه ، که دیوار مشهور «ترایان » که از سواحل طونه تا ساحل دریای سیاه کشیده شده است از نزدیکی آن آغاز میشود. جمعیت آن 2000 تن
راسوئیانMustelidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ گوشتخوارسانان با بدن لولهایشکل و اندام حرکتی کوتاه و گردن بلند و سر کوچک
راسواسلغتنامه دهخداراسواس . [ س ْ ] (اِخ ) قصبه ای است از توابع ایالت یالوه هندوستان ، که جمعیت آن 5170 تن میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
راسوملغتنامه دهخداراسوم . (ع اِ) نوعی از مهر که بدان سر خمها و مانند آن را مهر کنند. (ناظم الاطباء). بمعنی روسم که مهر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روسم . روشم . (المعرب جوالیقی ص 160). راشوم . (حاشیه ٔ همان صفحه ).
راسوندلغتنامه دهخداراسوند. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 9هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو ایذه واقعست . محلی است جلگه ، گرمسیر، سکنه ٔ آن 108 تن از ایل بختیاری هستند و آب آن ازقنات تأمین میشود
راسووهلغتنامه دهخداراسووه . [ س ُ وَ ] (اِخ ) قصبه ای است در 90 کیلومتری شمال خاوری دوبریجه و ساحل راست طونه ، که دیوار مشهور «ترایان » که از سواحل طونه تا ساحل دریای سیاه کشیده شده است از نزدیکی آن آغاز میشود. جمعیت آن 2000 تن
راسوئیانMustelidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ گوشتخوارسانان با بدن لولهایشکل و اندام حرکتی کوتاه و گردن بلند و سر کوچک
قراسولغتنامه دهخداقراسو. [ ق َ ] (اِخ ) (زرینه رود) در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناربار به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان به آن متصل میشود. و رجوع به قره سو شود.
قراسولغتنامه دهخداقراسو. [ ق َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در حوالی خوارزم . (برهان ) (ناظم الاطباء).
قراسولغتنامه دهخداقراسو. [ ق َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) آب سیاه . (برهان ) (آنندراج ). سیاهرود. قره سو و رجوع به قره سو شود.
ناپیراسولغتنامه دهخداناپیراسو. (اِخ ) زن اون تاشکال پادشاه عیلام است . مجسمه ٔ ناقص ملکه ٔ ناپیراسو که از مفرغ ساخته شده و 1800 کیلوگرم وزن دارد و متعلق به حدود قرن پانزدهم قبل از میلاد است که در حفریات شوش به دست آمده است . (از ایران باستان ج <span class="hl" di