راصدلغتنامه دهخداراصد. [ ص ِ ] (اِخ ) تقی الدین محمد معروف به راصد، از مشاهیر علم هیأت و ریاضی بود و مؤلفاتی داشت که از آنجمله کتاب «غنیة الطلاب فی علم الحساب » است . وی بسال 993 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به تقی الدین محمد در ج <span
راصدلغتنامه دهخداراصد. [ ص ِ ] (ع ص ) چشم دارنده . (منتهی الارب ). پاسبان . (مهذب الاسماء). چشم دارنده و مراقب چیزی . (ناظم الاطباء). رقیب . (اقرب الموارد). آنکه در مرصاد یعنی طریق برای حراست نشیند.(از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد). ج ، رَصَد. (تاج العروس ). ج ، رَصَّد و رصد. (از ا
راصدفرهنگ فارسی معین(ص ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - مراقب ، چشم دارنده . 2 - چشم به راه . 3 - منجم ، اخترشمار. ج . راصدین .
خلاش گنبدیraised bogواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خلاش با سطح مقطع کمعمق گنبدیشکل بهطوریکه سطح خلاش، دستکم در مرکز، از سطح معمولی آب زیرزمینی بالاتر باشد
ماسهکندگیraised sandواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهای حجیم و نامنظم با ظاهر شکسته در سطح پایینی قطعۀ ریختگی که عموماً به دلیل انبساط ماسه یا کوبش ناکافی آن به وجود میآید
خیز ماهیچهraised core, mold element cutoffواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی حجیم و بیقاعدهای که ممکن است قسمت تحتانی قطعه را بهصورت جام بپوشاند و نشاندهندۀ آن است که قسمتی از ماهیچه از جای خود جدا شده است
راصدینلغتنامه دهخداراصدین . [ ص ِ ] (ع ص ) ج ِ راصد در حالت نصب و جر ولیکن در تداول فارسی در هر حالت بکار رود: راصدین اولی در اسلام ایرانیان بودند بزمان مأمون : یحیی بن ابی منصور کبیر المنجمین ، خالدبن عبدالملک مروزی ،سندبن علی و عباس بن مفید جوهری . (یادداشت مؤلف ).
تقی الدین راصدلغتنامه دهخداتقی الدین راصد. [ت َ قی یُد دی ن ِ ص ِ ] (اِخ ) محمدبن ابی الفتح محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن یوسف بن الامیر منکو برس الاسدی تقی الدین ابوبکر الراصد. در سال 930 هَ . ق . در دمشق متولد شد و در 993 درگذشت . او ر
رصدلغتنامه دهخدارصد. [ رَ ] (ع اِ) بمعنی مقام اول از نغمه ها. تعریب راست بمعنی مستقیم موافق . (از الالفاظ الفارسیة المعربة تألیف ادی شیر). || (ص ) ج ِ راصد. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به رَصَد و راصد شود.
راقبلغتنامه دهخداراقب . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ناظر و بیننده . || نگاهدارنده . || حریف و رقیب . (ناظم الاطباء). || راصد. (یادداشت مؤلف ).
علامهلغتنامه دهخداعلامه . [ ع َل ْ لا م َ ] (اِخ ) تقی الدین راصد محمد (متوفی در سال 993 هَ . ق .). او راست : الطرق السنیة فی الاَّلات الروحانیة. (کشف الظنون ).
چرخ آبگونلغتنامه دهخداچرخ آبگون . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ . فلک . کنایه از آسمان و سپهر : راصد چرخ آبگون بوده قطره تا قطره قطر پیموده . نظامی .رجوع به چرخ و چرخ آبنوس شود.
راصدینلغتنامه دهخداراصدین . [ ص ِ ] (ع ص ) ج ِ راصد در حالت نصب و جر ولیکن در تداول فارسی در هر حالت بکار رود: راصدین اولی در اسلام ایرانیان بودند بزمان مأمون : یحیی بن ابی منصور کبیر المنجمین ، خالدبن عبدالملک مروزی ،سندبن علی و عباس بن مفید جوهری . (یادداشت مؤلف ).
مراصدلغتنامه دهخدامراصد. [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مرصد، به معنی محل نگهبانی و مراقبت و رصد است . (از متن اللغة). رصدگاهها. رجوع به مرصد شود. || مراصدالحیات ؛ مکامنها. (متن اللغة). کمین گاهها. مکمن ها.
تراصدلغتنامه دهخداتراصد. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) نگهبانی کردن دو تن مر یکدیگر را. (المنجد) (از اقرب الموارد).
تقی الدین راصدلغتنامه دهخداتقی الدین راصد. [ت َ قی یُد دی ن ِ ص ِ ] (اِخ ) محمدبن ابی الفتح محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن یوسف بن الامیر منکو برس الاسدی تقی الدین ابوبکر الراصد. در سال 930 هَ . ق . در دمشق متولد شد و در 993 درگذشت . او ر