ترجمه مقاله

رام

rām

۱. آرام.
۲. خوگرفته؛ الفت‌گرفته.
۳. [مقابلِ توسن و سرکش] فرمانبردار: ◻︎ براین گونه خواهد گذشتن سپهر / نخواهد شدن رام با من به مهر (فردوسی: ۲/۳۴۶).
۴. (اسم) [قدیمی] در آیین زردشتی، از ایزدان.
۵. (اسم) [قدیمی] روز بیست‌ویکم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ «رام‌روز» است و بخت و دولت رام / ای دلارام خیز و درده جام (مسعودسعد: ۵۴۹).

۱. آمخته، اهل، تابع، دستآموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد
۲. نرمشانه
۳. آرام ≠ وحشی، سرکش

ترجمه مقاله