رامگافرهنگ فارسی عمیدصفحۀ فلزی لبهدار مستطیلشکل که در چاپخانه حروف چیدهشدۀ کتاب یا روزنامه را در آن صفحهبندی میکنند؛ رانگا.
رامگالغتنامه دهخدارامگا. (اِ) در چاپخانه ها ظرف سینی مانندی صاف ، با دیواره ٔ کوتاه است که حروف چیده شده را در آن نهند و بماشین یا بجای دیگر نقل کنند و شاید با کلمه ٔ رامکا (روسی ) که چارچوب و قاب عکس را گویند بی ارتباط نباشد.
پرگاماچایلغتنامه دهخداپرگاماچای . [ ] (اِخ ) نام فعلی رود سیلنس و رود کته اُیس که به رود کائیک ریزند. (ایران باستان ص 2149).
رامالغتنامه دهخداراما. (اِخ ) در اساطیر هند، شخصی است که از تشخص و تجسم «ویشنو» معبود هندیان بوجود آمده است . او فرزند «داسارات » فرمانروای «اود» بوده و گویا با «ویسوا میترا» سفری برای مقابله با وحشیان کرده است . او «سیتا» را که از تجسم «لاکهمی » بوجود آمده بود با طرز سحرآمیزی بزنی اختیار کرد
رامافرهنگ نامها(تلفظ: rāmā) (سنسکریت) یکی از تجلیات و اطوار ' وشنو '/vichnou/ در اساطیر هندی ؛ (در فارسی) (رام + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به رام . ← رام .
رامیافرهنگ نامها(تلفظ: rāmiyā) (رامی = نوعی گل ؛ (در عربی) ثیل سیام + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به رامی (گل) ؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت .
راماواژهنامه آزادآرام، آرامش. از ریشه رم (ram) آرام، در پارسی باستان رامن (raaman)، در پهلوی رامیشنا (raamishnaa) آسایش. راما به زبان هندی یعنی خدا
رانگالغتنامه دهخدارانگا. (اِ) رامگا. رانکا. در تداول مطبعه سینی مانندی است آهنین که صفحات چیده شده را برای زیر ماشین بردن در آن مینهند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رامگا و رانکا شود.
رانکالغتنامه دهخدارانکا. (اِ) رامگا. رانگا. اصطلاح مطبعه است و آن بر سینی مانندی اطلاق شود که صفحات چیده شده ٔ حروف را برای نقل از مکانی بمکان دیگر بر روی آن قرار دهند و ظاهراً کلمه روسی است .