راهداریفرهنگ فارسی عمید۱. نگهبانی راه؛ محافظت جاده.۲. باج راه؛ باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود.
راهداریلغتنامه دهخداراهداری . (حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل راهدار. محافظت و نگاهبانی و پاسبانی راه .(ناظم الاطباء). شغل راهدار. (یادداشت مؤلف ). کار گمرکچی . (یادداشت مؤلف ). || (مالیات ...) مالیات راه . (فرهنگ نظام ). باج . (یادداشت مؤلف ). محصولی که راه داران از تجار و کاروانها در راه گیرند.
راهداریفرهنگ فارسی معین1 - (حامص .) نگهبانی راه . 2 - دزدی ، راهزنی . 3 - (اِمر.) ادارة نگهبانی و محافظت راه .
راهگذاریلغتنامه دهخداراهگذاری .[ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل راهگذار. رهگذری . || (ص نسبی ، اِ مرکب ) ابن سبیل . (ترجمان القرآن ).
مکسلغتنامه دهخدامکس . [ م َ ک ِ ] (اِ) به معنی باج و دستوری و راهداری و امثال آن باشد و آن را مکیس هم می گویند. (برهان ). رسوم و دستوری و باج و راهداری و مانند آن . (ناظم الاطباء). عربی است .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
حق العبورلغتنامه دهخداحق العبور. [ ح َق ْ قُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) راهداری . حق زنجیر . || ترانزیت . (فرهنگستان ).