رایگانلغتنامه دهخدارایگان . (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از حدود اردکان با نعمت فراخ و هوای خوش . (حدود العالم ).
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . (اِخ ) نام مرغزاری بوده در طوس ، حمداﷲ مستوفی گوید: و در حوالی طوس مرغزاری است که آن را مرغزار رایگان گویند، طولش دوازده فرسنگ و عرضش پنج فرسنگ ... (از نزهةالقلوب چ لیسترنج ج 3 ص 151) <span class="hl
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . [ ی ْ / ی ِ ] (ص نسبی ) راهگان . هر چیز که در راه یابند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (جهانگیری ). هر چیز مفت و چلمه که آن را عوض و بدلی نباید داد. (از برهان ) (ناظم الاطباء). مفت . (رشیدی ). چیزی که در راه یافت شود. (غیاث اللغات ). هر
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اول بخش هرسین شهرستان کرمانشاه واقع در 9هزارگزی جنوب باختری هرسین و 3هزارگزی جنوب شوسه ٔ هرسین به کرمانشاه . رایگان در دشت قرار گرفته و هوای آن سردسیر است . این ده <s
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
بُرقوزنیreamواژههای مصوب فرهنگستانتمیز کردن سطح آسیبدیده یا سوراخشده پیش از تعمیر کردن یا پنچرگیری
باران آتشفشانیvolcanic rainواژههای مصوب فرهنگستانبارانی که پس از فوران آتشفشان براثر میعان بخارهای همراه فوران میبارد متـ . باران فورانی eruption rain
رایگانیلغتنامه دهخدارایگانی . [ ی ْ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق ) رایگان . مفت و آسان . (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 318). مجانی : ببخشش اگر پیش کانی بودهمه بهر او رایگانی
رایگانافزارfreewareواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری رایانهای که بهرایگان در دسترس افراد قرار گیرد، ولی تکثیر و تغییر و توزیع مجدد آن مُجاز نباشد
رایگانسواریhitch-hikingواژههای مصوب فرهنگستانسوار شدن بر خودرو یا کامیون عبوری به قصد سفر و بدون پرداخت کرایه
رایگان یافتنلغتنامه دهخدارایگان یافتن . [ ی ْ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) مفت و مجان بدست آوردن . بی عوض دسترس یافتن : بدو گفت کز مرد بازارگان کنون یافتی مرگ خود رایگان . فردوسی .گفتم که رایگان نگرفته ست مملکت
رایگان خوارفرهنگ فارسی عمیدمفتخور؛ گدا: ◻︎ بپیچم سر از رایگانخوارگان / مگر بیزبانان و بیچارگان (نظامی۵: ۸۶۸).
رایگان دادنلغتنامه دهخدارایگان دادن . [ ی ْ /ی ِ دَ ] (مص مرکب ) مفت دادن . مجانی دادن . مفت و بی عوض دادن : یکی مرد بر گرد لشکر بگشت که یک تن مباد اندرین پهن دشت که گوری فروشد ببازارگان بدیشان دهند اینهمه رایگان . <p clas
رایگان آمرزلغتنامه دهخدارایگان آمرز. [ ی ْ / ی ِ م ُ ] (نف مرکب ) مخفف رایگان آمرزنده . که برایگان آمرزد. که بی عوض از گناه درگذرد. که بی عوض عفو کند. که بی چشم داشتی ببخشد : بیامرزش روان آمرزی آخرخدای رایگان آمرزی آخر.<p class="a
رایگان خوارلغتنامه دهخدارایگان خوار. [ ی ْ / ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) رایگان خواره . مفت خوار. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 318) (بهار عجم ). گدا. (آنندراج ) (بهار عجم ) :</span
پیک رایگانلغتنامه دهخداپیک رایگان . [ پ َ / پ ِ ک ِ ] (اِخ ) کنایه از ماه است که قمر باشد. || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سوداگر. || راهگذاری . || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد صبا. (برهان ).
خدمات شمارۀ رایگانfree-phone serviceواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع خدمات شبکۀ هوشمند که به مشترکان شبکۀ تلفن امکان میدهد به حساب مخاطب تلفن بزنند
بلیت رایگانfree ticketواژههای مصوب فرهنگستانبلیتی که بهرایگان در اختیار بعضی از افراد و اقشار جامعه قرار گیرد
پوشش رسانهای رایگانearned mediaواژههای مصوب فرهنگستانرسانهای که برای انتشار خبر یا پیام وجهی دریافت نمیکند
پوشش رسانهای غیررایگانpaid mediaواژههای مصوب فرهنگستانرسانهای که برای انتشار خبر یا پیام پول دریافت میکند