ربابلغتنامه دهخدارباب . [ رَ ] (اِخ ) کوهی است میان مدینه و فید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ازمنتخب اللغات ) (از متن اللغة) (از معجم البلدان ).
ربابلغتنامه دهخدارباب . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است بمکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (از متن اللغة). موضعی است در نزدیکی چاه میمون در مکه . (از معجم البلدان ).
ربابفرهنگ فارسی عمید۱. (موسیقی) از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچکتر و در قدیم دارای دو سیم بوده و آن را با کشیدن کمانه یا آرشه مینواختهاند؛ رواوه.۲. [قدیمی] ابر سفید.
ربابلغتنامه دهخدارباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت کعبه . از زنان صحابه و انصار و مادر حذیفه و سعد و صفوان بنی الیمان بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).
ربابلغتنامه دهخدارباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت الیمان ، زن معاذبن زراره ٔ قطفرین و خود از صحابه و انصار بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).