رثافرهنگ فارسی عمید۱. شعر گفتن دربارۀ مرگ کسی با اظهار دلسوزی.۲. [قدیمی] گریستن بر مرده و برشمردن نیکوییهای او.
رثالغتنامه دهخدارثا.[ رِ ] (ع مص ) مصدر بمعانی رَثْی . (منتهی الارب ). گریستن بر مرده . (از ناظم الاطباء). گریه کردن بمرده . گریه کردن بمرده با نام بردن نیکوییهای او. (از اقرب الموارد). برای مرده زبان گرفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || ستایش مرده در شعر. (از ناظم الاطباء). مرده را بصفات نیک ا
رطاءلغتنامه دهخدارطاء. [ رَ طَءْ ] (ع اِمص ) گولی و حماقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حمق . (اقرب الموارد). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
رطاءلغتنامه دهخدارطاء. [ رِ ] (ع ص ) ج ِ رَطی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رطی و رطی ٔ شود.
رطآءلغتنامه دهخدارطآء. [ رَطْ ] (ع ص ) زن گول . ج ، رُطْء. (منتهی الارب ). حمقاء. (اقرب الموارد). زن گول و احمق ، ج ، رَطاآت . (ناظم الاطباء).
رثاءدیکشنری عربی به فارسیتاسف خوردن , زاريدن , سوگواري کردن , سوگواري , ضجه و زاري کردن , سوگواي , مرثيه خواني , ضجه , سوگ , زاري
رثاءدیکشنری عربی به فارسیتاسف خوردن , زاريدن , سوگواري کردن , سوگواري , ضجه و زاري کردن , سوگواي , مرثيه خواني , ضجه , سوگ , زاري
رثاگرلغتنامه دهخدارثاگر. [ رِ گ َ ] (ص مرکب ) مرثیه گوی . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرثیه خوان . رثاگوی .
رثانلغتنامه دهخدارثان . [ رَ ] (ع اِ) باران پیاپی که مابین آن اندک سکون باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مرثیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعزیه، رثا، سوگسرود، مرثیت، سوگنامه، نوحه، نوحهسرایی ≠ سرود ۲. عزاداری، سوگواری، ماتم
سوگفرهنگ مترادف و متضاداندوه، پرسه، حزن، رثا، سوک، سوکواری، سوگواری، عزا، غم، ماتم، مصیبت ≠ جشن، سرور، عیش
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن ضرار غطفانی . مرزبانی در معجم خود او را از شعرای مخضرم دانسته و گفته است : او عمربن خطاب را رثا کرده است . (از الاصابة فی تمییزالصحابة).
تحزنلغتنامه دهخداتحزن . [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اندوه نمودن بر کسی و بخشودن او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تحزن بر چیزی و برای امری ؛ توجع [ رثا گفتن ] بر آن . (ا
رثاءدیکشنری عربی به فارسیتاسف خوردن , زاريدن , سوگواري کردن , سوگواري , ضجه و زاري کردن , سوگواي , مرثيه خواني , ضجه , سوگ , زاري
رثاگرلغتنامه دهخدارثاگر. [ رِ گ َ ] (ص مرکب ) مرثیه گوی . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرثیه خوان . رثاگوی .
رثانلغتنامه دهخدارثان . [ رَ ] (ع اِ) باران پیاپی که مابین آن اندک سکون باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).