رجاحتلغتنامه دهخدارجاحت . [ رَ ح َ] (از ع ، اِمص ) رجاحة. فضیلت و برتری . (ناظم الاطباء) : باآنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قبادرا سعادت ذات ... و رجاحت عقل ... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
رجاحتفرهنگ فارسی معین(رَ حَ) [ ع . رجاحة ] 1 - (مص ل .) فزون آمدن ، چربیدن . 2 - (اِمص .) فزونی ، فضیلت ، برتری .
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رَ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رَجْعة. بازگشت . (غیاث اللغات ). بمعنی بازگشت به کسر«ر» آمده ، بفتح «ر» فصیح تر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بازگشتن بسوی دنیا، و منه هو یؤمن بالرجعة؛یعنی ایمان می آورد برجوع بسوی دنیا بعد از مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو
رجعتفرهنگ فارسی عمید۱. عودت؛ بازگشت.۲. بازگشت بهسوی دنیا.۳. (فقه) بازگشت مرد طلاقدهنده بهسوی زن مطلقۀ خود.
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) رِجْعة. بازگشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رِجْعة و رَجْعت شود.
سجاحتلغتنامه دهخداسجاحت . [ س َ ح َ ] (از ع ، مص ) نرم خوی بودن : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا واتساع عرصه کرم ... آفرینها گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مرد از کمال کرم و سجاحت اخلاق سلطان که دیباچه ٔ معالی بدان آراسته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ذکرفصاحت قلم و
ملک داریلغتنامه دهخداملک داری . [ م ُ ] (حامص مرکب ) حکومت و فرمانروایی . (ناظم الاطباء) : به ملک داری تا بود بود و وقت شدن بمانداز او به جهان چون تو یادگار پسر. فرخی .پنج پسر داشت همه به رجاحت عقل و رزانت رای و اهلیت ملک داری و استعدا
مزیتلغتنامه دهخدامزیت . [ م َ زی ی َ ] (ع اِمص ، اِ) مزیة. فضیلت و فزونی و برتری . ج ، مزایا. (ناظم الاطباء). افزونی و زیادت و فضیلت . (غیاث ). فضیلت . زیادتی . استعلاء. فضل . امتیاز. طائل . افزونی . تفوق . ج ، مزایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مصدر میمی ، ج ، مزایا. پیشی . برتری . رجحان .