رجحلغتنامه دهخدارجح . [ رُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) کاسه های پر از اشکنه و گوشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ): جفان رحج ؛ کاسه های پر از اشکنه و گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لشکرهای گران . (آنندراج ): کتائب رجح ؛ لشکرهای گران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). لشکرهای جرار و سنگین . || ج
ریزه ریزهلغتنامه دهخداریزه ریزه . [ زَ / زِ زَ / زِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پاره پاره . ذره ذره . پارچه پارچه . (ناظم الاطباء). هسیس . (منتهی الارب ) : ریزه ریزه صدق هرروزه چراجمع می ناید در این انبار
رجحانلغتنامه دهخدارجحان . [ رُ ] (ع مص ) چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن : رجح المیزان رجوحاً و رجحاناً. (منتهی الارب ). سنگین شدن و مایل گردیدن یک کفه ٔ ترازو. || وزن کردن چیزی و سنگینی آنرا دریافتن
رجاحلغتنامه دهخدارجاح . [ رَ ] (ع ص ، اِ) زن کلان سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زن بزرگ سرین . ج ، رُجُح . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
طیجنلغتنامه دهخداطیجن . [ طَ ج َ ] (معرب ، اِ) طاجن . معرب تاوه . تابه که در آن بریان کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به طاجن شود. تابه ٔ روغن . (دهار). تابه ٔ نان پزی . (فهرست مخزن الادویة). تابه ٔ روغن جوش . ج ، طیاجن . سیوطی در المزهر بنقل از جمهره ٔ ابن درید گوید: فمما اخذوه (ای الع
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن حجر الهیثمی المکی العسقلانی مکنی به ابوالفضل . از کبار مجتهدین بر مذهب شافعی و از اعاظم فقهاء و محدثین متأخرشافعیه . او از پدر خود و پدر وی از بعض تلامذه ٔ تفتازانی روایت دارد و نیز از شیخ ابوالخیر احمدبن ابی سعید علائی و از شیخ الاسلام و ش
رجحان دادنلغتنامه دهخدارجحان دادن . [ رُ دَ ] (مص مرکب ) برتری دادن . فضیلت نهادن . برتر شمردن . مزیت دادن . تفوق دادن . ترجیح دادن . افزون شمردن . افزونی دادن .
رجحان داشتنلغتنامه دهخدارجحان داشتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) چربیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ترجیح داشتن . برتری داشتن . مزیت داشتن . فزون آمدن . افزون آمدن . تفوق داشتن . فضیلت داشتن : قول او بر فعل ... رجحان دارد. (کلیله و دمنه ).
رجحانلغتنامه دهخدارجحان . [ رُ ] (ع مص ) چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن : رجح المیزان رجوحاً و رجحاناً. (منتهی الارب ). سنگین شدن و مایل گردیدن یک کفه ٔ ترازو. || وزن کردن چیزی و سنگینی آنرا دریافتن
رجحان پرچمflag discrimination, cargo preferenceواژههای مصوب فرهنگستاناولویتی که یک دولت در جهت جذب کالا برای کشتیهایی که تحت پرچم آن به ثبت رسیدهاند قائل است، صرفِنظر از ملاحظات تجاری حاکم بر حمل کالا
مرجحلغتنامه دهخدامرجح . [ م ُ رَج ْ ج َ ] (ع ص ) رجحان نهاده شده . ترجیح داده شده . برتر شمرده شده . نعت مفعولی است از ترجیح . رجوع به ترجیح شود.
مرجحلغتنامه دهخدامرجح . [ م ُ رَج ْ ج ِ ] (ع ص ) ترجیح نهنده . برتری دهنده . نعت فاعلی است از ترجیح . رجوع به ترجیح شود.
مترجحلغتنامه دهخدامترجح . [ م ُ ت َ رَج ْ ج ِ ] (ع ص ) گراینده و جنبنده . (آنندراج ). جنبیده و از این طرف به آن طرف در هوا حرکت داده شده . (ناظم الاطباء). || مایل گرداننده . (آنندراج ). راجح و مایل به چربیده و فزون آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترجح شود.
ارجحلغتنامه دهخداارجح . [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رجحان . راجح تر. افضل . اولی . اقدم . بهتر. خوبتر. || چربنده تر. سنگین تر. مائل تر.
ترجحلغتنامه دهخداترجح . [ ت َ رَج ْ ج ُ ] (ع مص ) بگراییدن . (تاج المصادر بیهقی ). گراییدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مایل شدن چیزی بطرفی ، و بوسیله ٔ باء جر متعدی شده معنی مایل گردانیدن دهد چنانکه گویند: ترجحت الارجوحة بالغلام ؛ تاب کودک را مایل گردانید. (از شرح قاموس ترکی ). در اقرب ا