رجغکلغتنامه دهخدارجغک . [ رَ غ َ] (اِ) آروغ و بادی که از راه گلو برآید، و رجک و رچک نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آروغ . (جهانگیری ). آروغ نیز گویند و آن بادی باشد که از راه گلو برآید. (آنندراج ). و رجوع به رجک و رچک و رجعک شود.
رجکلغتنامه دهخدارجک . [ رَ ج َ ] (اِ) رچک . رجغک . آروغ . رجغک و بادی که از راه گلو برآید. (ناظم الاطباء). فواق . باد گلو. آروغ . (آنندراج ) (از برهان ) : ببندد دهان خود از فرط بخل که برناید از سینه ٔ او رجک . طیان ژاژخای (از آنندراج ).</
رجعکلغتنامه دهخدارجعک . [ رَ ع َ ] (اِ) رجغک . بمعنی آروغ است که رچک نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 9).
رچکلغتنامه دهخدارچک . [ رَ چ ُ ] (اِ) آروغ . (فرهنگ فارسی معین ). آروغ و رجک و رجغک . (ناظم الاطباء). به معنی رجعک است . (از شعوری ج 2 ص 9) : ببندد دهان خود از فرط بخل که برناید از سینه ٔ او ر
روغلغتنامه دهخداروغ . (اِ) آروغ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف آروغ است که از راه گلو برمی آید. (آنندراج ) (برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 24). بادی که از گلوی مردم به خوردن فقاع و یا چیزی گوارا به آواز بیرون آید و آ
رغلغتنامه دهخدارغ . [ رُ ] (اِ) آروغ را گویند و آن بادی است که با صدا از راه گلو برمی آید. (برهان ). مخفف آروغ است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). بادی بود که از گلو برآید و آروغ و ارغ و رچک نیز گویند. (فرهنگ خطی ) (از شعوری ج 2 ورق