رحمانلغتنامه دهخدارحمان . [ رَ ] (ع ص ) رَحْم̍ن . بخشاینده . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (دهار). بسیار بخشنده . (ترجمان ترتیب عادل ص 2). بخشایشگر. (یادداشت مؤلف ). || روزی دهنده . (مهذب الاسماء). || مهربان . (دهار). || (اِخ ) یکی ا
رحمانفرهنگ نامها(تلفظ: rahmān) (عربی) مهربان و بخشاینده (صفت خاص خداوند) ، از نامهای خداوند ؛ نام سورهی پنجاه و پنجم قرآن کریم دارای هفتاد و هشت آیه .
طیف رامانRaman spectrumواژههای مصوب فرهنگستاننمایش یا نمودار شدت پراکندگی رامان نور تکفام بهصورت تابعی از بسامد نور پراکندهشده
طیفشناسی رامانRaman spectroscopyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ انرژی تابشی پراکندهشدۀ ناکشسان هنگامیکه نمونه درمعرض باریکهای پرشدت از نور تکفام، معمولاً تابش لیزر، قرار میگیرد
رهمانلغتنامه دهخدارهمان . [ رَ هََ ] (ع اِ) نوعی از رفتار شتر که در آن تمایل باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رحمان سربسرلغتنامه دهخدارحمان سربسر. [ رَ س َ ب ِ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دفع ضرر و گذشتن از منافع باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
چم رحمانلغتنامه دهخداچم رحمان . [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم آباد که در 2 هزارگزی شمال خاوری هندیجان بر سر راه اتومبیل رو هندیجان به ده ملا در حاشیه ٔ خاوری رود زهره واقع است . دشت وگرمسیر است و 150</sp
رحمانیهلغتنامه دهخدارحمانیه . [ رَ نی ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . سکنه ٔ آن 55 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن خرما و حنا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رحمانلولغتنامه دهخدارحمانلو. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در کنار دریاچه ٔ ارومیه . سکنه ٔ آن 213 تن . آب آن از چاه . محصول آن غلات . صنایع دستی جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4</sp
رحمانیلغتنامه دهخدارحمانی . [ رَ ] (اِخ ) شیخ عبدالحمیدبن اسماعیل زائد الرحمانی . یکی از دانشمندان بزرگ الازهر که تا سال 1312 هَ . ق . زنده بود. او راست : کتاب منتهی الارادات لسالک سبیل علم المیقات . (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
رحمانیلغتنامه دهخدارحمانی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رحمان . خدایی و ربانی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
رحمانیلغتنامه دهخدارحمانی . [رَ ] (اِخ ) افرام . بطریرک انطاکی که بسال 1848 م . در موصل بدنیا آمد. او یکی از دانشمندان نامی شرق است و در ادب و لغت شرقی و اروپایی و تاریخ قدیم شهرت بسزایی دارد. در سال 1894 م . بسمت مطران شهر حلب
رحمنلغتنامه دهخدارحمن . [ رَ ما ] (ع ص ) رحمان . (ناظم الاطباء): بسم اﷲ الرحمن الرحیم ؛ بنام خداوند بخشاینده ٔ مهربان . و رجوع به رحمان شود.
رحمان سربسرلغتنامه دهخدارحمان سربسر. [ رَ س َ ب ِ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دفع ضرر و گذشتن از منافع باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
رحمانیهلغتنامه دهخدارحمانیه . [ رَ نی ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . سکنه ٔ آن 55 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن خرما و حنا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رحمان آباد انوجلغتنامه دهخدارحمان آباد انوج . [ رَ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سامن شهرستان ملایر. سکنه ٔ آن 404 تن . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
رحمان آبادلغتنامه دهخدارحمان آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 112 تن . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب و چغندر قند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
رحمان آبادلغتنامه دهخدارحمان آباد. [ رَ ] (اِخ ) رحمن آباد. دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 600 تن . آب آن از چشمه و سرآب حمام . محصولات عمده ٔ آن غلات و لبنیات و پشم . صنایع دستی زنان قالی بافی و سیاه چادربافی . ساکنان از طایفه ٔ یحیی بی
حدیقةالرحمانلغتنامه دهخداحدیقةالرحمان . [ ح َ ق َ تُرْ رَ ] (اِخ ) لقب بستان مسیلمه ٔ کذاب . رجوع به حدیقه ٔ مسیلمه شود.
تام میررحمانلغتنامه دهخداتام میررحمان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کندگلی بخش سرخس شهرستان مشهد. در ده هزارگزی جنوب باختری سرخس و هفت هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس واقع است . جلگه ٔ گرم سیر است و 310 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن غلات
چم رحمانلغتنامه دهخداچم رحمان . [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم آباد که در 2 هزارگزی شمال خاوری هندیجان بر سر راه اتومبیل رو هندیجان به ده ملا در حاشیه ٔ خاوری رود زهره واقع است . دشت وگرمسیر است و 150</sp
چاه رحمانلغتنامه دهخداچاه رحمان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 39 هزارگزی شمال باختر فریمان واقع شده .دامنه ومعتدل است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و چغندر، شغل اهالی زر
ده رحمانلغتنامه دهخداده رحمان . [ دِه ْ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 5هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 144 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c