رزانتلغتنامه دهخدارزانت . [ رَ ن َ ] (ع اِمص ) رزانة. آهستگی و گرانباری و سنگینی . (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری . (غیاث اللغات ) (بحر الجواهر). آهستگی . (از کشاف زمخشری ). سنگینی . آهستگی . (فرهنگ فارسی معین ). || آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی و ثابت قدمی . آرمیدگی و ا
ریزوندلغتنامه دهخداریزوند. [ زَ وَ ] (اِخ ) دهی از بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . دارای 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ یاطاق و محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج و لبنیات و توتون و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
پرزیوندلغتنامه دهخداپرزیوند. [ پ ُ وَ ] (ص ) بمعنی صریح باشد که در مقابل رَمز و ایماست . (برهان ). شاهدی برای این کلمه و معنی آن بدست نیامد و مجعول مینماید.
ایل ریزوندواژهنامه آزادقوم ریزوند از اصیل ترین و مالکان و صاحبان اولیه پشتکوه بوده اند که قبل از تسلط والیان لرستان در سال 1006 توسط صفویان بر ایلام حکومت داشتند و به نقلی از بازماندگان بهرام گور و به نقلی دیگر از بازماندگان حسنویه کرد می باشند که قبل از اتابکان بر ایلام حکومت می کردند. اما با تسلط والیان بر پشتکوه و مخال
ریزه وند (ریزوند)واژهنامه آزادقدیمی ترین مردمان و ساکنان اولیه پشتکوه ایلام که قبل از ورود خان والی ابوقداره به پشتکوه در آنجا سکونت داشتند و از نظام ایلیاتی که مقام آن توشمالی بود برخوردار بودند که بعد از ورود والی ابوقداره ،به پشتکوه طی چند جنگ ایل ریزه وند از هم پاشید و والی در پشتکوه مستقر شد . بعد از حدود 120سال شخصی به نام
پرگزندلغتنامه دهخداپرگزند. [ پ ُ گ َ زَ ] (ص مرکب ) پرزیان . پرضرر. بسیارغم . بسیاراندوه . پرآسیب . بلا : همان پرگزندان که نزد تواَندکه تیره شبان اورمزد تواَندهمی داد خواهند تختت ببادبدان تا نباشی بگیتی تو شاد. فردوسی .بفرمود
رزانةلغتنامه دهخدارزانة. [ رَ ن َ ] (ع اِمص ) آهستگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 51). وقار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رزانت . رجوع به رزانت شود.
آهسته راییلغتنامه دهخداآهسته رایی . [ هَِ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آهسته رای . رزانت رای .
وقارفرهنگ مترادف و متضادابهت، ثبات، رزانت، سکینه، سنگینی، طمانینه، متانت، مکث، مهابت، وقر، هنگ، هیبت، هیمنه ≠ سبکی