رستنیلغتنامه دهخدارستنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق نجات . سزاوار رهایی . (یادداشت مؤلف ). || (حامص ) رها شدن و نجات یافتن و در رفتن . (فرهنگ نظام ).
رستنیلغتنامه دهخدارستنی . [ رُت َ ] (ص لیاقت ) روییدنی . قابل رستن . لایق رستن . (یادداشت مؤلف ). چیزی که روییدنش لازم باشد. (لغات ولف ). لایق رشد و نمو. قابل بالیدن و بلند شدن : ترا پنج ماهست از آبستنی ازین نامور بچه ٔ رستنی . فردوسی .</p
ریشتنیلغتنامه دهخداریشتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور ریسیدن . قابل رشتن و ریسیدن . شایسته ٔ ریشتن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رشتن و ریشتن شود.
رشتنیلغتنامه دهخدارشتنی . [ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق رشتن . درخور رشتن . سزاوار ریسیدن . قابل ریسیدن . (یادداشت مؤلف ).
گریستنیلغتنامه دهخداگریستنی . [ گ ِ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور گریستن . لایق گریستن . رجوع به گریستن شود.
قطب رستنیلغتنامه دهخداقطب رستنی . [ ق ُ ب ِ رُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر تخم دارای دو قطب است ، یکی از آن دو را قطب رستنی گویند. رجوع به جانورشناسی عمومی چ دانشگاه ص 144 شود.
پریستنی کوسلغتنامه دهخداپریستنی کوس . [پْری / پ ِ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات کولئوپتر . گوشتخوار از خانواده ٔ کارابیده . مخصوص نواحی معتدل غربی دنیای قدیم .
رستنینلغتنامه دهخدارستنین . [ رُ ت َ ] (ص نسبی ، اِ) مزیدعلیه رستنی . (آنندراج از غوامض سخن ) : ازین مایه نبودی رستنین رانبودی جانور روی زمین را. (ویس و رامین ).و رجوع به رستنی و رستمین شود.
قطب رستنیلغتنامه دهخداقطب رستنی . [ ق ُ ب ِ رُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر تخم دارای دو قطب است ، یکی از آن دو را قطب رستنی گویند. رجوع به جانورشناسی عمومی چ دانشگاه ص 144 شود.
نارستنیلغتنامه دهخدانارستنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) که رستنی نیست . که رها شدن نتواند. که نجات یافتن نتواند. مقابل رستنی .
نارستنیلغتنامه دهخدانارستنی . [ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) نروئیدنی . ناروئیدنی . که روئیدنی نیست . که نتواند روئید. مقابل رستنی . رجوع به رستنی شود.
رستنینلغتنامه دهخدارستنین . [ رُ ت َ ] (ص نسبی ، اِ) مزیدعلیه رستنی . (آنندراج از غوامض سخن ) : ازین مایه نبودی رستنین رانبودی جانور روی زمین را. (ویس و رامین ).و رجوع به رستنی و رستمین شود.
قطب رستنیلغتنامه دهخداقطب رستنی . [ ق ُ ب ِ رُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر تخم دارای دو قطب است ، یکی از آن دو را قطب رستنی گویند. رجوع به جانورشناسی عمومی چ دانشگاه ص 144 شود.
نارستنیلغتنامه دهخدانارستنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) که رستنی نیست . که رها شدن نتواند. که نجات یافتن نتواند. مقابل رستنی .
نارستنیلغتنامه دهخدانارستنی . [ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) نروئیدنی . ناروئیدنی . که روئیدنی نیست . که نتواند روئید. مقابل رستنی . رجوع به رستنی شود.