ریشملغتنامه دهخداریشم . [ ش َ ] (اِ) ابریشم . (ناظم الاطباء). بریشم . (آنندراج ). رجوع به ابریشم شود.
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع اِ) چاه پنهاکرده بخاک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چاه آب پنهان کرده در خاک . ج ، اَرْسُم و رُسوم . (از اقرب الموارد). || نشان یا بقیه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (کشاف زمخشری ). نشان . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ سروری ). نشان
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع اِ) طریق و آیین .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع. (ناظم الاطباء). آیین و روش . ج ، رسوم ، مَراسِم . (آنندراج ). قاعده و قانون و این لفظ عربیست . (از غیاث اللغات از سراج اللغات ). نهاد. (فرهنگ سروری ).
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع مص ) محو کردن باران خانه ها را و باقی گذاشتن نشان آنها را چسبیده بر زمین : رسم الغیث الدیار رسماً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نشان کردن بنا را. (ناظم الاطباء). || نوشتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). نبشت
موسسةدیکشنری عربی به فارسیتاسيس , استقرار , تشکيل , بنا , برقراري , بنگاه , موسسه , دسته کارکنان , برپايي , بنياد , شالوده , تاسيس قضايي , اصل حقوقي , رسم معمول , عرف , نهاد
اصحاب معلقات سبعهلغتنامه دهخدااصحاب معلقات سبعه . [ اَ ب ِ م ُ ع َل ْ ل َ ت ِ س َ ع َ ] (اِخ ) هفت تن از شاعران روزگار جاهلیت عرب بودند که هر یک قصیده ای غراسرودند و برحسب رسم معمول آن دوران آنها را از در کعبه بیاویختند که واردشوندگان آنها را ببینند و مایه ٔ شهرت و افتخار آنان گردد و پس از نزول قرآن از بی
نوروزیلغتنامه دهخدانوروزی . [ ن َ / نُو ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به نوروز. (ناظم الاطباء). مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. (فرهنگ فارسی معین ) : در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی .
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع اِ) چاه پنهاکرده بخاک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چاه آب پنهان کرده در خاک . ج ، اَرْسُم و رُسوم . (از اقرب الموارد). || نشان یا بقیه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (کشاف زمخشری ). نشان . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ سروری ). نشان
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع اِ) طریق و آیین .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع. (ناظم الاطباء). آیین و روش . ج ، رسوم ، مَراسِم . (آنندراج ). قاعده و قانون و این لفظ عربیست . (از غیاث اللغات از سراج اللغات ). نهاد. (فرهنگ سروری ).
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع مص ) محو کردن باران خانه ها را و باقی گذاشتن نشان آنها را چسبیده بر زمین : رسم الغیث الدیار رسماً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نشان کردن بنا را. (ناظم الاطباء). || نوشتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). نبشت
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ س َ ] (ع اِ) حسن رفتار. (ناظم الاطباء). خوبی راه رفتن . (از اقرب الموارد). خوبی رفتار. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
حرسملغتنامه دهخداحرسم . [ ح ِ س ِ / ح َ س َ ] (ع اِ) زهر. (منتهی الارب ). سم . || مرگ . (منتهی الارب ). موت . || گوشه . (منتهی الارب ). زاویة.
تارسملغتنامه دهخداتارسم . [ رَ س َ ] (اِخ ) موضعی است در هزارجریب مازندران . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 123 شود.
خرسملغتنامه دهخداخرسم . [ خ َ س ُ ] (اِ مرکب ) قردمانا. (از بحر الجواهر). رجوع به قردمانا شود. || سم خر.
ساز و رسملغتنامه دهخداساز و رسم . [ زُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آئین . ساز و نهاد. راه و رسم .رسم و راه . ساز و سامان . ساز و پیرایه : پراکند کافور برخویشتن چنانچون بود ساز و رسم کفن . فردوسی .رجوع به ساز شود.