رشحهلغتنامه دهخدارشحه . [ رَ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) رشحة. تراوش کرده و چکیده . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). چکه و قطره . (ناظم الاطباء). آب که از جایی تراوش کند و به جایی چکد.(از آنندراج ) (غیاث اللغات ). آب که از جایی بتراود.ج ، رَشَحات .
رشحهواژهنامه آزادآب که از جایی بتراود. ج، رَشَحات چکه و قطره تراوش کرده و چکیده نام شاعر زن دوره ی قاجار که دختر هاتف اصفهانی (شاعر) بود
رصیعةلغتنامه دهخدارصیعة. [ رُ ص َ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی میان حاجز و معدن النقره در طریق حاج . (از معجم البلدان ).
رصعةلغتنامه دهخدارصعة. [ رَ ص َ ع َ ] (ع اِ) واحد رصع. یک زنبور عسل خرد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ). همانطور که در ماده ٔ «رَصَع» گفته شد مؤلف منتهی الارب و به تبع او صاحب ناظم االاطباء و آنندراج ، «نحل » را به تصحیف «نخل » خوانده و یک خرمابن ریزه معنی کرده اند که نادر
رصیعةلغتنامه دهخدارصیعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) گره لگام نزدیک عذار که به فلس ماند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گره لگام . (از اقرب الموارد). || دوال بافته . ج ، رصایع. (مهذب الاسماء). حلیه ٔ مستدیر شمشیر، و بقولی هر حلقه ٔ گرد در شمشیر یا جز آن . (از اقرب الموارد).حلقه ٔ گرد که در شم
رشحه ٔ اصفهانیلغتنامه دهخدارشحه ٔ اصفهانی . [ رَ ح َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشحه بیگم ، دختر هاتف اصفهانی و زوجه ٔ میرزا علی اکبر نظیری . هدایت گوید: از موزونان و متوسطان آن شهر ارم بهر بوده و در خدمت آقا محمکاظم واله اکتساب کمال کرده . از اوست :روضه ای بر خاک پاکش گفته رضوان آفرین جنتی بر سرو
رشحه ٔ اصفهانیلغتنامه دهخدارشحه ٔ اصفهانی . [ رَ ح َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشحه بیگم ، دختر هاتف اصفهانی و زوجه ٔ میرزا علی اکبر نظیری . هدایت گوید: از موزونان و متوسطان آن شهر ارم بهر بوده و در خدمت آقا محمکاظم واله اکتساب کمال کرده . از اوست :روضه ای بر خاک پاکش گفته رضوان آفرین جنتی بر سرو
رشحاتلغتنامه دهخدارشحات . [ رَ ش َ ] (ع اِ) ج ِرشحة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رشحة و رشحه شود.- رشحات قلم ؛ کنایه از نوشته های شخص که بوسیله ٔ قلم انجام گیرد: رشحات قلم توانای شما رسید. (یادداشت مؤلف ).
رشایحلغتنامه دهخدارشایح . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ رَشْحة، و این جمع شاذ است .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). در متون دیگر دیده نشد.
چکرهلغتنامه دهخداچکره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) قطره و ریزه های آب که وقت ریختن آب از جایی ، آنهابر اطراف و جوانب بجهند و آن را به عربی «رشحه » خوانند. (برهان ). قطره ریزه را گویند که از ریختن آب بجهد و آن را به تازی رشحه خوانند. (جهانگیری ). قطره ریزه که از آب
رشحه ٔ اصفهانیلغتنامه دهخدارشحه ٔ اصفهانی . [ رَ ح َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشحه بیگم ، دختر هاتف اصفهانی و زوجه ٔ میرزا علی اکبر نظیری . هدایت گوید: از موزونان و متوسطان آن شهر ارم بهر بوده و در خدمت آقا محمکاظم واله اکتساب کمال کرده . از اوست :روضه ای بر خاک پاکش گفته رضوان آفرین جنتی بر سرو