رصدگر مهمانguest observer, GOواژههای مصوب فرهنگستاناخترشناسی که به او اجازه داده میشود از تلسکوپ و ابزارهای موجود در رصدخانه برای تحقیق استفاده کند، بیآنکه عضو گروه مربوط باشد
رصدورلغتنامه دهخدارصدور. [ رَ ص َدْ وَ ] (ص مرکب ) رصدبند. رصدنشین . (آنندراج ) : خوانند رصدوران بینابرج سرطانْش شاخ گلها. واله هروی (از آنندراج ).و رجوع به رصدبند و رصدنشین شود.
رسدیارلغتنامه دهخدارسدیار. [ رَ س َدْ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح پیشاهنگی ، رئیس یک رسد پیشاهنگی . (از فرهنگ فارسی معین ).
رصدگر مهمانguest observer, GOواژههای مصوب فرهنگستاناخترشناسی که به او اجازه داده میشود از تلسکوپ و ابزارهای موجود در رصدخانه برای تحقیق استفاده کند، بیآنکه عضو گروه مربوط باشد
خوربینhelioscopeواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای مشاهدۀ قرص خورشید که از چشم رصدگر در مقابل پرتوهای درخشان خورشید محافظت میکند
رصددارلغتنامه دهخدارصددار. [ رَ ص َ ] (نف مرکب ) رصدبان . رصدگر. (یادداشت مؤلف ). || نگهبان راه . راهبان . باجگیر راه . رصدبان : شام و سحر هست رصددار عمرزین دو رصد خط امان کس نیافت . خاقانی .تا نشسته بر در دانش رصدداران جهل در ب
رصدگر مهمانguest observer, GOواژههای مصوب فرهنگستاناخترشناسی که به او اجازه داده میشود از تلسکوپ و ابزارهای موجود در رصدخانه برای تحقیق استفاده کند، بیآنکه عضو گروه مربوط باشد