رضاعلغتنامه دهخدارضاع . [ رَ ] (ع مص ) رِضاع . مکیدن کودک شیر مادر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مکیدن شیرخوار شیر مادر را در دوران شیرخوارگی . (از تعریفات جرجانی ). رَضْع. رِضْع. رَضاعة. شیر خوردن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شیر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). در لغت نو
رضاعلغتنامه دهخدارضاع . [ رِ ] (ع مص ) مراضعة. (یادداشت مؤلف ). مصدر به معنی مراضعه است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بچه را به دایه دادن . (از ناظم الاطباء). شیر دادن زن باردار کودک را. شیر دادن کودک خود با کودک دیگر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مراضعة شود. || (اصطل
رضاعلغتنامه دهخدارضاع . [ رُض ْ ضا ] (ع ص ) ج ِ راضِع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به راضع شود.
رذاةلغتنامه دهخدارذاة. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذی ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ رَذی ّ، بیمار گران از بیماری . (آنندراج ). رجوع به رذی در همه ٔ معانی شود.
رضائیهلغتنامه دهخدارضائیه . [ رِ ئی ی َ ] (اِخ ) مسجد جامع واقع در شهر ارومیه ٔ آذربایجان که محرابش مورخ به سال 676 هَ . ق . است . (تاریخ صنایع ایران ).
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رِ ع َ ] (ع مص ) رضاعه . رَضاعَة. رِضاع . رَضاع . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رَضاعَة و رَضاع شود.
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) اسم است از اِرضاع به معنی شیر دادن . (از اقرب الموارد).
رضاعتلغتنامه دهخدارضاعت . [ رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رضاعة. شیرخوارگی کودک . (ناظم الاطباء). شیر خوردن . شیرخوارگی . مکیدن کودک شیر را از پستان . رضاعه .(یادداشت مؤلف ). شیرخواری بچگان . (غیاث اللغات ).- سن رضاعت ؛ سن شیرخوارگی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) باد پس پشت که باد دبور باشد یا میان دبور و جنوب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رَ ع َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رضاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیر مکیدن بچه مادر را. (منتهی الارب ). شیر خوردن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 252) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شیرخوارگی . (آنندراج ). رجوع به رَضاع ش
رضعلغتنامه دهخدارضع. [ رَض َ ] (ع مص ) رَضْع. رَضِع. رَضاع و رِضاع . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به رَضاع و رَضع شود.
رضعلغتنامه دهخدارضع. [ رَ ] (ع مص ) رَضَع. یا رَضِع. مصدر به معنی رِضاع و رَضاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیرخوردن . (دهار). شیر مکیدن بچه . (از منتهی الارب ). و رجوع به رَضاع شود. || سؤال کردن کسی را شیر، یا عام است . (از منتهی الارب ). و رجوع به رَضاع شود. || (ص ) شیرخواره . (فر
رضعلغتنامه دهخدارضع. [ رَ ض ِ ] (ع مص ) رَضْع. رَضَع. مصدر به معنی رَضاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَضاع شود.
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن ابی القاسم انصاری . رجوع به رضاع ... شود.
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عارف . متوفی در جمادی الاولی 971هَ . ق . اوراست رساله ای در رضاع . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رِ ع َ ] (ع مص ) رضاعه . رَضاعَة. رِضاع . رَضاع . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رَضاعَة و رَضاع شود.
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) اسم است از اِرضاع به معنی شیر دادن . (از اقرب الموارد).
رضاعتلغتنامه دهخدارضاعت . [ رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رضاعة. شیرخوارگی کودک . (ناظم الاطباء). شیر خوردن . شیرخوارگی . مکیدن کودک شیر را از پستان . رضاعه .(یادداشت مؤلف ). شیرخواری بچگان . (غیاث اللغات ).- سن رضاعت ؛ سن شیرخوارگی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) باد پس پشت که باد دبور باشد یا میان دبور و جنوب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رضاعةلغتنامه دهخدارضاعة. [ رَ ع َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رضاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیر مکیدن بچه مادر را. (منتهی الارب ). شیر خوردن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 252) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شیرخوارگی . (آنندراج ). رجوع به رَضاع ش
هم رضاعلغتنامه دهخداهم رضاع . [ هََ رِ ] (ص مرکب ) دو کودک که با هم شیر خورند از یک دایه : من و سایه هم زانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی .خاقانی .
استرضاعلغتنامه دهخدااسترضاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شیر دادن خواستن . طلب شیر دادن . بمزد فراگرفتن کسی را تا فرزندک را شیر دهد. (زوزنی ). دایه گرفتن فرزند را. (تاج المصادر بیهقی ). دایه خواستن . به دایه دادن شیرخواره را. مرضعه خواستن . شیرده خواستن . یقال : استرضع؛ ای طلب مرضعةً. (منتهی الارب ).<br
ارضاعلغتنامه دهخداارضاع . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ). شیر دادن زن . (منتهی الأرب ).