رطوبتلغتنامه دهخدارطوبت .[ رُ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) تر شدن . مرطوب گشتن . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). تری . بلل . نم . مقابل یبوست . مقابل خشکی . (یادداشت مؤلف ). نمناکی . مقابل خشکی و یبوست . (از فرهنگ فارسی معین ). یکی از کیفیات محسوسه ٔ ملموسه رطوبت است و رطب عبارت است از چیزی که ط
رطوبت سنجلغتنامه دهخدارطوبت سنج . [ رُ ب َ س َ ] (نف مرکب ) رطوبت سنجنده . که رطوبت را بسنجد. || (اِ مرکب )(اصطلاح فیزیک ) آلاتی را گویند که برای تعیین درجه ٔ رطوبت هوا (فشار بخار آب یا جرم آن ) به کار می روند.- رطوبت سنج شیمیایی ؛ برای تعیین جرم بخارآب به کار می رود و
رطوبت بحرانیcritical humidityواژههای مصوب فرهنگستانرطوبتی نسبی که، چنانچه میزان آن از حد معینی بالاتر رود، آهنگ خوردگی جوّی را بهشدت افزایش میدهد
رطوبت مطلقabsolute humidity, vapour concentrationواژههای مصوب فرهنگستاننسبت جِرم بخار آب موجود در هوا به حجم مخلوط هوا و بخار آب متـ . چگالی بخار آب water vapour density, vapour density
رطوبت سنجلغتنامه دهخدارطوبت سنج . [ رُ ب َ س َ ] (نف مرکب ) رطوبت سنجنده . که رطوبت را بسنجد. || (اِ مرکب )(اصطلاح فیزیک ) آلاتی را گویند که برای تعیین درجه ٔ رطوبت هوا (فشار بخار آب یا جرم آن ) به کار می روند.- رطوبت سنج شیمیایی ؛ برای تعیین جرم بخارآب به کار می رود و
رطوبت بحرانیcritical humidityواژههای مصوب فرهنگستانرطوبتی نسبی که، چنانچه میزان آن از حد معینی بالاتر رود، آهنگ خوردگی جوّی را بهشدت افزایش میدهد