رفادةلغتنامه دهخدارفادة. [ رِ دَ ] (ع اِ) یا رِفادت . رفاده . بالشی که زیر زین ستور نهند تا برآید. (یادداشت مؤلف ). قوم زین و پالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آورم مانندی که در زیر زین و پالان نهند. (ناظم الاطباء). دعامه ٔ زین و پالان و جز آن . (از اقرب الموارد). || خسته بند. (یادداشت مؤلف
رفادةلغتنامه دهخدارفادة. [ رِ دَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَفد. (ناظم الاطباء). رجوع به رفد در معنی مصدر شود.
رفادةلغتنامه دهخدارفادة. [ رِ دَ] (ع اِ) رفاده . پارچه ای که بدان جراحت را بندند. رگ بند. خسته بند. حقیبه . (یادداشت مؤلف ). خسته بند. هر چیز که بدان زخم را بندند. مریشم . (ناظم الاطباء) : آنچه حاضر بود از این داروها بر جراحت ذرور کنند... و خرقه ٔ کتان به سپیده ٔ خایه
رفاضةلغتنامه دهخدارفاضة. [ رَف ْ فا ض َ ] (ع اِ) قومی که گیاه رفوض را می چرانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رفوض شود.
تفچینلغتنامه دهخداتفچین . [ ت َ ] (نف مرکب ) که حرارت برچیند مانند پاره ای ضمادها و رفاده ها. رفاده ٔ شکر سرب تفچین است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
مرفدلغتنامه دهخدامرفد. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارفاد. رجوع به ارفاد شود. || بازیگر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رفاده سازنده . (منتهی الارب ). رجوع به رِفادة شود.
رفادةلغتنامه دهخدارفادة. [ رِ دَ] (ع اِ) رفاده . پارچه ای که بدان جراحت را بندند. رگ بند. خسته بند. حقیبه . (یادداشت مؤلف ). خسته بند. هر چیز که بدان زخم را بندند. مریشم . (ناظم الاطباء) : آنچه حاضر بود از این داروها بر جراحت ذرور کنند... و خرقه ٔ کتان به سپیده ٔ خایه