رقبیلغتنامه دهخدارقبی . [ رُ با ] (ع اِ) عطا کردن چیزی باشد به کسی بدین شرط که هر کس از آن اول بمیرد آن چیز به ورثه ٔ او بازگردد یا دادن خانه یا زمین ، کسی را که تا حیات خود از آن نفع گیرد و بعد مرگش به دیگری برسد، اوان تقول ان مت قبلی فهی لی و ان مت قبلک فهی لک و هی من المراقبة لِاءَن ّ کل و
رقبیفرهنگ فارسی معین(رُ با) [ ع . ] (اِ.) حق انتفاعی که به موجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین به شخصی داده شود.
رکبیلغتنامه دهخدارکبی . [ ] (اِخ )شیخ حمدبن احمدبن بطال رکبی . او راست : النظم المستعذب فی شرح غریب المهذب [فقه شافعی ] تألیف علامه ابواسحاق شیرازی فیروزآبادی . (از معجم المطبوعات مصر).
یک رکیبیلغتنامه دهخدایک رکیبی . [ ی َ / ی ِ رِ ] (حامص مرکب ) مماله ٔ یک رکابی . کنایه از پای فشاری و ثبات قدم است . (یادداشت مؤلف ). کنایه از مستعد کاری شدن بود. (انجمن آرا) : کز این بیش بر دلفریبی مباش به ناراستی یک رکیبی مباش .
حلبی و رکبیلغتنامه دهخداحلبی ورکبی . [ ح َ با وَ رَ با ] (ع ص مرکب ) ناقة حلبی و رکبی ؛ شتر دوشیدنی و برنشستنی . (منتهی الارب ).
ارقابلغتنامه دهخداارقاب . [ اِ ] (ع مص ) رُقبی کردن با کسی . (منتهی الأرب ). رُقبی دادن . (زوزنی ). به رقبی دادن خانه یا زمین را. (منتهی الأرب ). برقبی دادن خانه یا جائی ، کسی را. مال را موضوع رقبی قرار دادن . بخشیدن چیزی کسی را بدین وجه که این چیز بعد از وفات من از آن تو باشد: ارقبته داراً،
مالکانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مالکانه، ملکی، مالکیت، ملک، زمین منقول، غیر منقول شخصی، خصوصی، اختصاصی، استحقاقی سهامی، تجاری، ثبتشده [شخص حقوقی] ثبتشده [امتیاز و اختراع] ◄انحصاری موروثی، متصرفه، متصرفی، مستغلاتی مایهدار، دارای امتیاز {مربوط به دارایی:} همگانی، مشترک، مشاع وقفی، موروثی محرز، بلامعارض، حَقه،
تحبیسلغتنامه دهخداتحبیس . [ ت َ ] (ع مص ) بر روی فراش کشیدن مِحْبَس را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراش را با مِحْبَس [ مِقْرَمه . پرده ٔ پر نقش و نگار ] پوشانیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصل چیزی را در ملک خود داشتن و ثمره ٔ آن را در راه خدا وقف کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
ثرقبیلغتنامه دهخداثرقبی . [ ث ُ ق ُ ] (ع ص نسبی ، اِ) قُرقُبی . قُرقوبی . نوعی جامه ٔ سپید مصری است که از کتان بافند.