رموانلغتنامه دهخدارموان . [ رَ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رمه بان . صاحب فرهنگ شعوری آرد: بمعنی چوپان است و آن مرکب است از رمه و وان یا بان ، و «ه » در ترکیب حذف شده است .
رمونلغتنامه دهخدارمون . [ ؟م ْ م َ ] (اِخ ) و آن رمونو نیز خوانده شده است و دور نیست که همان دمنه یا رمانه باشد که در شش میلی شمال ناصره واقع است و آن یکی از شهرهای زبولون است که به لاویان داده شد. (از قاموس کتاب مقدس ).
رمونلغتنامه دهخدارمون . [ ؟م ْ م َ ] (اِخ ) اسم بتی است که در دمشق پرستش می شد چنانکه در حکایت نعمان سریانی مذکور است و اسم کامل آن هدر رمون است و قصد از خدای آفتاب است که میوجات را می رساند و نضج می دهد. (از قاموس کتاب مقدس ).
رمونلغتنامه دهخدارمون . [ ؟م ْ م َ ] (اِخ ) (انار) صخره ٔ مشهور و معروفی که بنی بن یامین در حالی که هزیمت یافته بودند بدانجا التجا بردند و دهی بهمین اسم در قله ٔ کوهی که در میانه ٔ بیت ایل و اردن است واقع می باشد. (از قاموس کتاب مقدس ).