رندانهلغتنامه دهخدارندانه . [ رِ دا ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چون رندان . مانند رندان . در حالت و هیئت و افکارو عقاید مانند رندان . رجوع به رند شود : پیچیده یکی لامک رندانه به سر بربربسته یکی گزلک رومی به کمر بر. <p clas
رندانهفرهنگ فارسی عمید۱. مانند رندان: ◻︎ همچو حافظ بهرغم مدعیان / شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ: ۱۰۲).۲. (قید) از روی رندی و زیرکی.
رنگدانۀ یازندهextender pigmentواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از رنگدانههای آروماتیک با ضریب شکست کم که به محملی با ضریب شکست حدود 1/5 تا 1/6 اضافه میشود
محیلانهفرهنگ مترادف و متضادتوام باحیله، حیلهگرانه، رندانه، زیرکانه، شیادانه، مکارانه، مزورانه، خدعهآمیز، مکرآمیز
خبيثدیکشنری عربی به فارسیبد انديش , از روي بدخواهي , از روي عناد , بدطينت , خطرناک , زيان اور , صدمه رسان , کينه جو , بدخواه , متمرد , سرکش , بدخيم , مضر , کشنده , نابود کننده , مهلک , دغل وار , رندانه
ابراهیم بن سهللغتنامه دهخداابراهیم بن سهل . [ اِ م ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) از مشاهیر شعرا. او یهودی بوده و قطعه ٔ رندانه ٔ ذیل اشاره بمحمد و موسی نامی که یکی بعد از دیگری منظور او بوده اند از اوست :ترکت هوی موسی لحب ّ محمدو لولا هدی الرحمن ماکنت أهتدی و ما عن قلی منی ترکت وانماشریعة موسی عُ