ترجمه مقاله

رنگ

rang

۱. نمود اشیا بر اثر بازتاب نور از آن‌ها.
۲. ماده‌ای تهیه‌شده از مواد معدنی، گیاهی، یا روغنی که برای رنگ‌آمیزی یا نقاشی به کار می‌رود.
۳. [مجاز] رواج؛ رونق: ◻︎ به خان اندر آی ار جهان تنگ شد / همه کار بی‌برگ و بی‌رنگ شد (فردوسی: ۶/۴۳۱).
۴. [مجاز] مکر؛ حیله؛ فریب؛ فسون: ◻︎ آمد آن ماه دوهفته با قبای هفت‌رنگ / زلف پربند و شکنج و چشم پرنیرنگ و «رنگ» (معزی: ۳۸۹).
۵. [قدیمی] سود؛ بهره.
⟨ رنگ ‌باختن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. از دست دادن رنگ چهره از ترس یا علت دیگر.
۲. کم‌رنگ شدن.
⟨ رنگ‌به‌رنگ:
۱. رنگارنگ.
۲. گوناگون؛ جوراجور.
⟨ رنگ‌رنگ:
۱. رنگ‌به‌رنگ؛ رنگارنگ.
۲. گوناگون: ◻︎ هم از آشتی راندم و هم ز جنگ / سخن گفتم از هر یکی رنگ‌رنگ (فردوسی: ۳/۲۲۴).
⟨ رنگ روغن:
۱. رنگی که با روغن مخلوط کنند و به کار ببرند.
۲. تصویری که با رنگ آمیخته به روغن کشیده شده باشد.
⟨ رنگ‌وبو: ‹رنگ‌وبوی› [مجاز]
۱. زیبایی و خوش‌بویی: رنگ‌و‌بوی گل.
۲. رونق و رواج.
۳. [قدیمی] جمال و جلال؛ فروشکوه: ◻︎ ای گل تو نیز خاطر بلبل نگاه‌دار / کآنجا که رنگ‌وبوی بود گفتگو بُوَد (حافظ: لغت‌نامه: رنگ‌وبوی).
⟨ رنگ‌ورو: ‹رنگ‌وروی، رنگ رو› [عامیانه، مجاز]
۱. رنگ و ظاهر چیزی.
۲. زیبایی و درخشندگی.
⟨ رنگ‌وروغن: = ⟨ رنگ روغن
⟨ رنگ‌ووارنگ: ‹رنگ‌وارنگ›
۱. رنگارنگ؛ رنگ‌به‌رنگ؛ رنگ‌دررنگ؛ به‌رنگ‌های مختلف.
۲. گوناگون.

۱. صبغه، فام، گون، لون
۲. حیله، مکر
۳. طرح، نقش، نقشه

ترجمه مقاله