رواتلغتنامه دهخداروات . [ رُ ](ع اِ) ج ِ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رات شود.
رواتلغتنامه دهخداروات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) رواة. ج ِ راوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به رواة و راوی شود : چنین شنیدم از ثقات روات . (سندبادنامه ص 129).
روادلغتنامه دهخدارواد. [ رُ ] (اِخ ) ابن جراح عسقلانی ، مکنی به ابوعصام . تابعی است . رجوع به ابوعصام شود.
روادلغتنامه دهخدارواد. [ رُ ] (ع ص ) زنی که در جایی آرام نگیرد و در خانه های همسایگان آمد و شد کند. رُوادة. (از معجم متن اللغة). رجوع به رُوادة شود.
رواضلغتنامه دهخدارواض . [ رُوْ وا] (ع ص ، اِ) ج ِ رائض . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم متن اللغة). رجوع به رائض شود.
رواتبلغتنامه دهخدارواتب . [ رَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ راتبة. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) . ج ِراتب . (المنجد). مقرری . مستمری . (از اشتینگاس ). مواجب . وظیفه ٔ سالیانه و یومیه . (از ناظم الاطباء). وظایف . (اقرب الموارد) : جد مرا... فرمود تا...آنچه بب
رواتیلغتنامه دهخدارواتی . (ص نسبی ) در تداول عوام ، صوری . ظاهری : دوستی فلان رواتی است . رجوع به برو در ذیل کلمه ٔ رو شود. (یادداشت مؤلف ).
رأتلغتنامه دهخدارأت . [ رَءْت ْ ] (ع اِ) بلغت مردم یمن ،کاه و تبن . (ناظم الاطباء) . ج ، رِوات یا رُوات . (از المنجد) (ناظم الاطباء).
رواتبلغتنامه دهخدارواتب . [ رَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ راتبة. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) . ج ِراتب . (المنجد). مقرری . مستمری . (از اشتینگاس ). مواجب . وظیفه ٔ سالیانه و یومیه . (از ناظم الاطباء). وظایف . (اقرب الموارد) : جد مرا... فرمود تا...آنچه بب
رواتیلغتنامه دهخدارواتی . (ص نسبی ) در تداول عوام ، صوری . ظاهری : دوستی فلان رواتی است . رجوع به برو در ذیل کلمه ٔ رو شود. (یادداشت مؤلف ).
خرواتلغتنامه دهخداخروات . [ خ ُ رُ ] (اِخ ) نام دیگر کروات که ناحیتی است در جنوب اسلاو. (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به کروات شود.
غمرواتلغتنامه دهخداغمروات . [ غ َ رَ ] (اِ) به باشد که با تازی سفرجل گویند. (فرهنگ اسدی ). بهی . آبی . رجوع به ابیب و غامی و به شود : رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب .
برواتلغتنامه دهخدابروات . [ ب َ رَ ] (اِ) ج ِ بَرات . (ناظم الاطباء). جمعی است که از کلمه ٔ برات ساخته اند و برات خود نیز در اصل برائت بر وزن سلامت است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ 2، از مطرزی ). دستاویزها.