روادید

ravādid

معنی

اجازه‌نامه‌ای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده می‌شود؛ ویزا.

مترادف

جواز، ویزا

جست‌وجوی دقیق

روادید

لغت‌نامه دهخدا

روادید. [ رَ ] (اِ مرکب ) عبارت و امضایی است که نوشته ای را دارای اعتبار می سازد مانند روادید کنسول روی گذرنامه ها. ویزا .

روادید

فرهنگ فارسی عمید

اجازه‌نامه‌ای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده می‌شود؛ ویزا.

روادید

دیکشنری فارسی به عربی

تأشيرة

روادید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

visa

روادید

فرهنگ فارسی معین

(رَ) (اِمر.) امضاء یا عبارتی که نوشته ای را تأیید کرده و به آن اعتبار می بخشد.

جست‌وجوی هم‌آوا

خدمات روادید

visa service

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کمک به مسافران برای اخذ مجوز قانونی از کنسولگری یا ادارۀ مهاجرت محلی برای ورود به یک کشور یا خروج یا عبور از آن

روادید گذر

transit visa

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مجوزی که برای عبور از یک کشور با محدودیت زمانی قیدشده در گذرنامه یا دفترچۀ بین‏المللی خودرو به افراد داده شود

اطلاعات روادید

visa information

واژه‌های مصوب فرهنگستان

اطلاعات مربوط به اخذ مجوز قانونی برای ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن

روادید گذرنامه

دیکشنری فارسی به عربی

تأشيرة

ریودد

لغت‌نامه دهخدا

ریودد. [ وْ دَ ] (اِخ ) نام یکی از هشت دروازه ٔ ربض سمرقند. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 128 و 129). || نام شهر یا دیهی بوده از دیه های سمرقند در یک فرسنگی آن و از آن دیه اس

جست‌وجوی مشابه

خدمات روادید

visa service

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کمک به مسافران برای اخذ مجوز قانونی از کنسولگری یا ادارۀ مهاجرت محلی برای ورود به یک کشور یا خروج یا عبور از آن

روادید گذر

transit visa

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مجوزی که برای عبور از یک کشور با محدودیت زمانی قیدشده در گذرنامه یا دفترچۀ بین‏المللی خودرو به افراد داده شود

اطلاعات روادید

visa information

واژه‌های مصوب فرهنگستان

اطلاعات مربوط به اخذ مجوز قانونی برای ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن

روادید گذرنامه

دیکشنری فارسی به عربی

تأشيرة

جست‌وجوی متن

تأشيرة

دیکشنری عربی به فارسی

رواديد , ويزا , رواديد گذرنامه , ويزادادن

visa

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ویزا، روادید، روادید گذرنامه، ویزا دادن

rosarium

دیکشنری انگلیسی به فارسی

روادید

strudels

دیکشنری انگلیسی به فارسی

روادید

ویزا

فرهنگ مترادف و متضاد

روادید

جست‌وجوی هم‌آغاز

روادید گذر

transit visa

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مجوزی که برای عبور از یک کشور با محدودیت زمانی قیدشده در گذرنامه یا دفترچۀ بین‏المللی خودرو به افراد داده شود

روادید گذرنامه

دیکشنری فارسی به عربی

تأشيرة

جست‌وجوی هم‌قافیه

خدمات روادید

visa service

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کمک به مسافران برای اخذ مجوز قانونی از کنسولگری یا ادارۀ مهاجرت محلی برای ورود به یک کشور یا خروج یا عبور از آن

اطلاعات روادید

visa information

واژه‌های مصوب فرهنگستان

اطلاعات مربوط به اخذ مجوز قانونی برای ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن

ترجمه مقاله