رواللغتنامه دهخداروال . [ ] (اِخ ) پسر راسل و او پسر آیند و او پسر قفند از ملوک هندوستان بود که در زمان اسکندر میزیست و از اسکندر صلح خواست . رجوع به مجمل التواریخ و القصص صص 119 - 124 شود.
رواللغتنامه دهخداروال . [ رَ ] (اِ) در این اواخر بوسیله ٔ نویسندگان و منشیان ساخته شده است و از آن معنی ترتیب و سبک و اسلوب و روش اراده کنند. (یادداشت مؤلف ).
رواللغتنامه دهخداروال . [ رُ ] (ع اِ) آب دهن ستور. (منتهی الارب ). آب دهن ، و ابن سیده گوید آب دهن چهارپایان . (از اقرب الموارد). راؤول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به راؤول شود.- روال رائل ؛ مبالغه است . (اقرب الموارد).
پروچاللغتنامه دهخداپروچال . [ ] (اِخ ) در ترجمه ٔ یمینی چ طهران در دو موضع آمده و ظاهراً بمعنی حاکم یا مرزبان است : پروچال آن جایگاه مستعد کار نشسته . چون پروچال ایشان را بر روی آب بدید پنج فیل بافوجی از مردان کار به مدافعت ایشان فرستاد . و در نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف این کلمه به دو صورت برو
رؤاللغتنامه دهخدارؤال . [ رُ آ ] (ع اِ)آب دهن اسب یا کف دهن آن . (منتهی الارب ). آب دهن چهارپایان . (از اقرب الموارد). رُوال . راؤول . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رُوال و راؤول شود.
رؤاللغتنامه دهخدارؤال . [ رُ آ ] (ع اِ)آب دهن اسب یا کف دهن آن . (منتهی الارب ). آب دهن چهارپایان . (از اقرب الموارد). رُوال . راؤول . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رُوال و راؤول شود.
روال آزمون پذیرشacceptance test procedureواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملهای گامبهگامی که در آنها چگونگی انجام آزمون پذیرش با جزئیات تشریح شده است
روال پذیرشacceptance procedureواژههای مصوب فرهنگستانروالی که با هدف ارزیابی، آنچه را در طی فرایندهای توسعه و تولید و نگهداری حاصل شده است، در اختیار میگیرد و بهعنوان عملی ایجابی یا اثباتی آنها را تحت روندهای نظارتیِ یک پیکربندی قرار میدهد
روبرواللغتنامه دهخداروبروال . [ رُ ب ِرْ ] (اِخ ) ریاضیدان معروف فرانسوی . وی به سال 1602 م . متولد گردید و به سال 1632 م . در کلژ دو فرانس به استادی علوم ریاضی برگزیده شد و تا وفاتش که به سال 1675</sp
شرواللغتنامه دهخداشروال . [ ش ِرْ ] (معرب ، اِ) سروال و ازار. (ناظم الاطباء). لغتی است در سروال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شلوار. صورتی از شلوار. رجوع به سروال و شلوار شود.
ژرار دنرواللغتنامه دهخداژرار دنروال . [ ژِ دُ ن ِرْ ] (اِخ ) نام ادیب فرانسوی . مولد پاریس بسال 1808 و وفات بسال 1855 م . به همانجا. وی را ژرار لابرونی نیز گویند. او را آثار و تحقیقات و تتبعاتی در ادبیات فرانسه است .
سرواللغتنامه دهخداسروال . [ س ِرْ ] (معرب ، اِ) ازار. ج ، سراویل . (منتهی الارب ). شلوار. زیرجامه . (غیاث ). پای جامه . (آنندراج ).
فرواللغتنامه دهخدافروال . [ ف َرْ ] (اِ) به معنی فرواره است که خانه ٔ تابستانی وبالاخانه باشد که اطراف آن درها و پنجره ها دارد. (برهان ). رجوع به فروار، فرواره ، فربال و فرباله شود.