روبانلغتنامه دهخداروبان . (فرانسوی ، اِ) پارچه ای نوارمانند که در زینت و آرایش بکار برند. (ناظم الاطباء). باریکه ٔ پهن دراز که مانند نوار باشد.
روبانلغتنامه دهخداروبان . (نف )کسی یا چیزی که می روبد. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || (ق ) در حال روفتن . (از اشتینگاس ).
روبانلغتنامه دهخداروبان . [ رَ ] (ع ص ) سرگشته و گویند:رجل روبان ؛ یعنی مرد متحیر سست از سیری شکم و یا خواب و یا گرانجسم و گرانجان و یا مست . ج ، رَوْبی ̍. (از اقرب الموارد). سست جان از سیری یا خواب یا گرانجسم و گرانجان بیدارشده از خواب . (از معجم متن اللغة). رائب . اَرْوَب . (از معجم متن اللغ
روبیانلغتنامه دهخداروبیان . (ع اِ) بمعنی اربیان است که ملخ آبی باشد و به عربی جرادالبحر خوانند.چون آن را با نخود سیاه بکوبند و بر ناف ضماد کنند حب القرع را بیرون آورد. (برهان قاطع) (آنندراج ). جانور کوچک دریایی است که مثل ماهی خورده میشود و نامهای دیگرش میگ ، میگو و اربیان است . (فرهنگ نظام ).
ماهی روبانلغتنامه دهخداماهی روبان . (اِخ ) شهری است از ناحیت پارس اندر میان آب نهاده چون جزیره ای ، جائی خرم است و بارگاه همه ٔ پارس است . (حدود العالم ). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 120 و 121 مهروبان و در نزهةالقلوب چ گای
روبانالغتنامه دهخداروبانا. (اِخ ) نام رودی است در افریقای شرقی و این رود به جنوب شرقی دریاچه ٔ ویکتوریا نیانزه میریزد. (از قاموس الاعلام ترکی ذیل روبانه ).
روبانجاهیلغتنامه دهخداروبانجاهی . (اِخ ) محمدبن حسین روبانجاهی معروف به امیرالامام . صاحب دیوان انشاء سلطان سنجر بود. به غزنه رفت و در آنجا ساکن شد. وی را اشعاری نیکوست . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
روبانجاهلغتنامه دهخداروبانجاه . (اِخ ) دهی است از بلخ ، و منسوب بدانجا را روبانجاهی و روبانشاهی و روبنشاهی گویند. (از معجم البلدان ). از نواحی بلخ است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
روبانسلغتنامه دهخداروبانس . [ ] (اِخ ) نام شخصی است که همراه شخصی دیگر بنام روبلس روم را متصرف شد و شهری ساخت و آن را رومیه نام نهاد و پس از چندی حکمران روبلس روبانس را بکشت و در امر جهانبانی مستقل گشت . (ازحبیب السیر چ تهران ص 73). این دو نام مصحف رموس و رمولو
روبانالغتنامه دهخداروبانا. (اِخ ) نام رودی است در افریقای شرقی و این رود به جنوب شرقی دریاچه ٔ ویکتوریا نیانزه میریزد. (از قاموس الاعلام ترکی ذیل روبانه ).
روبانجاهیلغتنامه دهخداروبانجاهی . (اِخ ) محمدبن حسین روبانجاهی معروف به امیرالامام . صاحب دیوان انشاء سلطان سنجر بود. به غزنه رفت و در آنجا ساکن شد. وی را اشعاری نیکوست . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
روبانجاهلغتنامه دهخداروبانجاه . (اِخ ) دهی است از بلخ ، و منسوب بدانجا را روبانجاهی و روبانشاهی و روبنشاهی گویند. (از معجم البلدان ). از نواحی بلخ است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
روبانسلغتنامه دهخداروبانس . [ ] (اِخ ) نام شخصی است که همراه شخصی دیگر بنام روبلس روم را متصرف شد و شهری ساخت و آن را رومیه نام نهاد و پس از چندی حکمران روبلس روبانس را بکشت و در امر جهانبانی مستقل گشت . (ازحبیب السیر چ تهران ص 73). این دو نام مصحف رموس و رمولو
شهر ماهروبانلغتنامه دهخداشهر ماهروبان . [ ش َ رِ ما ] (اِخ ) نام قریه ٔ شاه عبداﷲ در روزگارهای پیش و آن شهری بود در کنار دریای فارس بمسافت دوازده فرسخ در جانب جنوبی بهبهان و بیست و هشت فرسخ در جانب میانه ٔ جنوب و مشرق . فلاحی . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 237، <span class
ماهی روبانلغتنامه دهخداماهی روبان . (اِخ ) شهری است از ناحیت پارس اندر میان آب نهاده چون جزیره ای ، جائی خرم است و بارگاه همه ٔ پارس است . (حدود العالم ). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 120 و 121 مهروبان و در نزهةالقلوب چ گای
مهروبانلغتنامه دهخدامهروبان . [ م َ ] (اِخ ) ماهی روبان . شهری است بر کنار دریا چنانکه موج دریا بر کنار شهر می زند و هوای آن گرم و عفن و ناخوشی بتر از آن ریشهر است ، اما مشرعه ٔ دریا است ،هرکه از پارس به راه خوزستان به دریا رود و آن که از بصره و خوزستان به دریا رود همگان را راه آنجا باشد و کشتیه