روبهکلغتنامه دهخداروبهک . [ ب َ هََ ] (اِ مصغر) (از: روبه + -َک ، پسوند تصغیر) بچه ٔ روباه . (آنندراج ). مصغر روبه . روبه کوچک . روباه کوچک : گر می نوشد گدا به میری برسدور روبهکی خورد به شیری برسد. خیام .ای روبهک چرا ننشینی بجای خوی
روبهکفرهنگ فارسی عمیدروباه کوچک؛ بچۀ روباه: ◻︎ ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش / با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش (سعدی۲: ۴۷۶).
روباهکVulpecula, Vul, Foxواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی کمنور کوچکی در نیمکرۀ شمالی آسمان و نزدیک به مثلث بزرگ تابستانی
روبکیلغتنامه دهخداروبکی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی از شهرستان کازرون ، واقع در 27هزارگزی شرق فهلیان در کنار رودخانه ٔ شیرین . در دامنه واقع و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 366 تن است که مذهب تشیع دارن
رابغلغتنامه دهخدارابغ. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی منهاجی دمشقی از متأخرین است و وی و پسرش محمدبن رابغ روایت حدیث دارند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رابغلغتنامه دهخدارابغ. [ ب ِ ] (اِخ ) وادی بین بزواء و جحفه را گویند پایین عزور که حاجیان آن را طی میکنند و در شعر کثیر نیز آمده است . ابن سکیت گفته است : رابغ بین جحفه و ودان است و در جای دیگر گفته است رابغ وادییست که در پایین جحفه است که راه حاجیان آن را قطع میکند پایین عزور. حازمی گفته است
رابغلغتنامه دهخدارابغ. [ ب ِ ] (ع ص ) آنکه مقیم باشد بر امری که قدرت دارد بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عیش رابغ؛ زیست با ناز و نعمت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ربیع رابغ؛ بهار با ارزانی و فراخی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
کلغتنامه دهخداک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از حروف مکسور است ، و علامت خ