روتازهلغتنامه دهخداروتازه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) تازه رو. خوشرو. گشاده رو. بشاش : به شمس الدین محمد گفت برخیزبیار آن زاهد روتازه را تیز. نظامی .و رجوع به تازه رو شود. || مرحوم وحید دستگردی روتازه را
روتازگیلغتنامه دهخداروتازگی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) تازه رویی .(آنندراج ). خوشرویی . گشاده رویی . بشاشت : به روتازگی گفت شه را سلام شهش داد پاسخ بعذر تمام . میرخسرو (از آنندراج ).و رجوع به تازه روی
راتازیلغتنامه دهخداراتازی . (اِخ ) مرد سیاسی ایتالیا که بخدمات دولتی اشتغال داشت . به سال 1808م . در آلکساندری ولادت یافت و بسال 1873 م . در فروزینون درگذشت . ابتدا معلم حقوق بود بعد وکیل عدلیه شد سپس مستشار حقوقی شد از این پس
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ِ / ب ُ ] (ص ، ق ، اِ) مخفف بیرون . (برهان ). ضددرون . (شرفنامه ٔ منیری ). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن . منظر، مقابل مخبر : سر و بن چون سر و بن پنگان اندرون چون برون باتنگان . <