لغتنامه دهخدا
روج . [ رَ ] (ع مص ) زود انجام گرفتن کاری . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || رایج بودن متاع . رواج . (از المنجد). در اقرب الموارد به این معنی تنها رواج آمده . روایی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || در هم آمیختن بادها چنانکه دانسته نشود از کجا می آیند. (از المنجد). || (اِمص